- توضیحات
- نویسنده: حامد
- رده: گزارشها

در همهمهی کارزار انتخابات، کریم شفق یکی از نامزدان شورای ملی ۱۳۹۷ بهنمایندگی جنبش اسلامی دوستم از ولایت فراه است و فعلا به جرم اختلاس در زندان بهسر میبرد، ولی کارزار انتخاباتی وی جریان دارد، یعنی اوراق تبلیغاتیاش بر در و دیوار شهر نصب و دفترش فعال است. مردم فراه که جریان غرقشدن دولت کنونی در لجنزار فساد و بیخبری کمیسیون انتخابات را به خوبی میدانند، بهعنوان فکاهی انتخاباتی این روند را ریشخند کرده میگویند: کریم شفق در زندان و کمپاین چالان.
- توضیحات
- نویسنده: حامد
- رده: گزارشها

جسم بیجان شهید آقا گل در سردخانه شفاخانه ۲۰۰ بستر فراه
فراه یکی از ناامنترین ولایات کشور است که مردمش در گرو دولت فاسد و طالبان خونآشام هرروز را با ماتم سپری مینمایند. اینجا، هر شب جنگ و کشتار است. باشندگان فراه احوالپرسی عادی را فراموش کرده، هر پرسان و تماس تلفنی حکایت از جنگ، ویرانی و کشتن کشتن دارد. فرش عزاداری در هر گوشه فراه پهن گشته و به رسم روزمره میبایست یکی دو همدیار خود را به خاک بسپاری و گاهی بیشتر.
شیرازه زندگی فراهیان از هم پاشیده است. خشکسالی مفرط، گرمی طاقتفرسا و پایینرفتن سطح آب زیرزمینی معضل بزرگ دیگریست که در کنار فاجعه جاری محیط را فقرزده ساخته و به دوزخ زندگان مبدل کرده است. قریهها یکی پی دیگر خالی از سکنه میگردد: مزار، خطیوان، نوبهار، ملاها، پنجله، گجگین، مساو، روکن، چهارده، شهر کهنه، قلعه ملا امان، تینگ، بلندده، کوشه، کندر، چپک، چهار ماس، کنسک، شیوان، دهزک، دوکن، آب سوراخ، سنگ گلک، چین، ناغ، دهک، سور، نوده، تخت، شاه مبارک، ساج، نرمکی، برنگکها و سایر مناطق بیش از ۷۰ فیصد از سکنه تخلیه گردیده و در اثر بمباردمانهای کور و ستم بیپایان طالبان، باشندگانش به هجرت تن داده و لایههای پایینی منطقه که چاره و توان کوچیدن را ندارند، از سر جبر با دهّها خوف و خطر در محاصره بند مانده و در خدمت طالب قرار گرفتهاند.
- توضیحات
- نویسنده: اسد
- رده: گزارشها

به تاریخ ۱۲ سنبله ۱۳۹۷ به خانهی یکی از قربانیان حمله انتحاری سرک میدانهوایی بر کاروان دوستم جنایتکار رفتیم که بیش از ۲۵ سال در چهارراهیهای شهر کابل منحیث پلیس ترافیک خدمت میکرد. حاجی دلاور احمدزی، یک تن از ترافیکهای نامی کابل میباشد که بیشتر مردم شهر او را میشناسند. وی نیز بهمثل صدها هزار هموطن بیگناه ما ناحق به شهادت رسید که از جمع تهیدستترین اقشار جامعه ما مانند سرباز، پلیس و پلیس ترافیک بوده که از فقر و بیکاری زیاد مجبورا به این دولت پوشالی کار میکنند.
- توضیحات
- نویسنده: سلسله
- رده: گزارشها

در ۲۴ اسد ۱۳۹۷، «کورس آموزشی موعود» واقع دشت برچی شهر کابل مورد حمله انتحاری قرار گرفت که تعداد زیادی از هموطنان ما کشته و زخمی شدند. دانشآموزان کورس موعود، نسلی از نوجوانان آگاه و مسلح با سلاح علم که در مدت زمان نزدیکی به مبارزه با فقر، بیسوادی و افکار بنیادگرایی برمیخاستند، توسط داعشیان جانی به خاک و خون نشستند. تعداد کشتهشدگان و زخمیان را رسانهها به گونهی مختلف گزارش دادند که مشمول حدودا ۲۵ کشته و ۳۵ تن زخمی میشد، اما به گفتهی شاهدان عینی ارقام واقعی بهمراتب بالاتر است.
- توضیحات
- نویسنده: رها آرزو
- رده: گزارشها

طی ۱۷سال گذشته، فقر و فلاکت و موادمخدر و جنگ برنامهشده در افغانستان جمع وسیعی از جوانان را به بیکاری و تهیدستی سوق داده است که بستر مناسبی برای گروههای تروریستی طالبان، داعشیان و جنگسالاران مهیا شده تا از میان آنان سربازگیری کنند. در نبود زمینه کار، لشکری از جوانان بنابه مجبوریت به صفوف نیروهای امنیتی دولت پیوسته با شرایط بدی قربانی میشوند.
- توضیحات
- نویسنده: حزب همبستگی افغانستان
- رده: گزارشها

به تاریخ ۱۰ ثور ۱۳۹۷ شماری از خبرنگاران که برای پوشش حمله انتحاریای در منطقه ششدرک کابل رفته بودند، خود آماج انتحاری دیگری قرار گرفته، که در آن ۹ تن شان به شهادت رسیدند. با اعضای خانواده دو خبرنگار شهید دیداری داشتیم: شاهمری فیضی، سرپرست خانوادهای که چندین عضو آن بیماریهای جدی دارند و محرم درانی، دختر جوانی که با تمام مشکلات و تهدیدها بهعنوان خبرنگار در رشته مورد علاقهاش کار میکرد و نانآور خانواده بود.
نخست به سراغ بازماندگان شهید محرم درانی رفتیم. با آنکه از پدر رنجورش نشانی گرفته بودیم، حدود نیم ساعت در کوچه پسکوچههای کوچک آن محل سرگردان بودیم، محله فقیرنشینی که خانههای کهنه و دروازههای چوبی قدیمی هنوز در آن دیده میشدند. از هر کوچه که رد میشدیم، شهید محرم در برابرم مجسم میشد که روزها از این کوچههای خرابه گذر کرده تا باوجود مشقتهای زیاد درد و رنج مردماش را اطلاعرسانی کند.
بالاخره برادر محرم ما را پیدا کرده به منزل شان برد. در خانه، محرم را «فرشته» صدا میزدند. با محمد شفیع، پدر فرشته نشستیم. پیش از اینکه سوالی بپرسیم و یا خود را معرفی کنیم، آنقدر دلش پر و غمدار بود که بیقرار شروع به سخن گفتن کرد. حدود یک ساعت او میگفت و ما میشنیدیم:
«شب پاهایم درد میکرد. فرشته تیل زیتون آورد و پاهایم را چرب کرد. گفت، پدر جان پاهایت را در آفتاب بگیر،... صبح فرشتهام رفت، دیگر برنگشت... دخترم شهید شد.»
این جملات را درحالیکه میگریست و دستانش میلرزید با صدای خسته بیان میکرد. اشک در چشمانم حلقه زد، پس از آن نخواستم سوالی بپرسم، راستش در آن لحظه هیچ چیز به ذهنم نمیآمد، چه باید میپرسیدم؟ پس از شنیدن سخنان پردرد پیرمرد داغدار، هر حرفی بیروح و بیمحتوا بود! فقط سر تا پای وجودم را لعن و نفرین علیه خاینان ارگنشین فرا گرفته بود که داغ ننگ آتشبس با قاتلان محرم را بر پیشانی دارند و با «برادر» خطابکردن وحوش طالبی تلاش میکنند تا این برادران شان را هم در قدرت شریک کرده و یکجا مردم ما را هلاک کنند.

محمد شفیع پدر محرم درانی
بعد از لحظهای او دوباره ادامه داد:
«...نمیدانم تا کی این طور خواهد بود، از کرزی هم اینگونه گذشت و از اینها [منظورش غنی و عبدالله] هم این طور! آینده چه خواهد شد... وضعیت روز به روز بدتر میشود.
شما کلانها خو در طیاره فرار خواهید کرد، ملت در آتش سوخته، چه کند؟ شما را خارجیها آورده و غلامی میکنید. اولاد یکی تان هم در اینجا نیست، شما از غم دل مردم غریب نمیآیید. شما مثل من که پدر فرشته استم، غمدیده نیستید.
...ریشهای تان سفید شده و میگویید جهاد کردیم، خاک به این جهاد تان! همهچیز را با خاک یکسان نمودید زیر نام جهاد، و حالا سر ما باداران تان را آوردید.
شما مردم را از وطن شان فراری و متنفر ساختید. همه اینجا را رها کردند و رفتند! تعدادی خوراک نهنگ شدند، تعدادی در کانتینر مردند، تعدادی هم خیمهنشین شدند.
تنها شما چهار نفر هستید در این وطن؟ دیگر هیچکس نیست؟... ما نمیترسیم، از سلاح و طیاره و تانک تان نمیترسیم، ما افغانستان را از دست نمیدهیم. ما اینجا هستیم، ما وطنفروش نیستیم، ما فرزندان این خاکیم و از اینجا دفاع میکنیم.»
حین گزارش متوجه حضور خواهر و مادر فرشته شدیم، که احتمالا پشت در اتاق به ما گوش میدادند. از پدر محرم خواستیم ما را نزد خانمش ببرد. مادر داغدار محرم درمورد دخترش چنین گفت:
«محرم بسیار وطندوست بود، مردمدوست بود. میگفت من سر خود را صدقه مردم و وطن خود میکنم. همیشه میگفت من صدای مردم خود را بلند میکنم. او مثل ناماش، فرشته بود. بسیار دلسوز بود.»
گریه دیگر برای این زن درددیده مجال صحبتکردن را نداد.
پس از آن به دیدار بستگان شاهمری رفتیم.
شهید شاهمری فیضی عکاس، فلمبردار و خبرنگار خبرگزاری فرانسه بود. او دو خانم و شش فرزند داشت که سه پسر و یک دختر از یک خانم و دو پسر با تکلیف روانی از خانم دیگرش میباشد. خانم بزرگ شاهمری از مریضی قلبی رنج میبرد و باوجود تداوی و عملیات هنوز صحتیاب نگردیده است.
منیر، برادر کوچک شاهمری که چشمانش دید ضعیف دارد، گفت:

منیر برادرشاهمری
«برادرم یگانه سرپرست خانواده ۱۵ نفری بود. باوجود مشکلاتی که دامنگیرش بود اما روح بزرگ و اراده قوی داشت. او در کنار رفع تمام نیازمندیهای ما، مصارف پوهنتونم را میداد و همچنان دو فرزندش را در مکتب خصوصی شامل کرده بود. با این که خانواده ما با مشکلات اقتصادی روبرو بود لیکن هر نیازمندی که از او طلب کمک میکرد هیچگاه دریغ ننموده و تا حد امکان همکاری مینمود.»
از منیر پرسیدیم که مسبب این همه بدبختیهای مردم ما کی ها اند؟ در جواب گفت:
«مسوول وضیعت فعلی کشور دولت است، نه تنها بهخاطر برادرم یا یک عدهای از افغانها بلکه بهخاطر کل مردم افغانستان. همچنان رهبرهای جهادی که ادعا دارند و داد و فریاد از حکومت اسلامی میزنند و با ذکر آیه و حدیث می خواهند مردم را بیشتر فریب دهند. ما دوره حکومتداری رهبران جهادی را شاهد بودیم، اینان با ریختن خون مردم صاحب قدرت شدند. اینان باید محکمه ملی و بینالمللی شوند. تا زمانی که جنگسالاران محاکمه نشوند، کشور و مردم ما روی صلح و آرامی را نخواهند دید.»
از منیر خواستیم تا ما را نزد خانم شاهمری ببرد. او خانم شاه مری را صدا زد و ما را به اتاقی هدایت کرد. خانم شاهمری از لحظه ورود ما به اتاق اشک میریخت. او گوشهای از اتاق را نشان داده گفت:
«همیشه وقتی از وظیفه برمیگشت، اینجا مینشست. فرزندان خود را در آغوش میگرفت و محبت میکرد. در کار خانه با ما همکار بود... در هر حادثه انتحاریای که میشود خود دولت مقصر است. اولاد خود شان در خارج زندگی میکنند و خود شان در هیچ انتحاری و حادثه برابر نمیشوند چون خود در آن دست دارند. حال که کل افغانستان را برای ما بدهید به درد ما نمیخورد وقتی شاهمری دیگر نیست.»
وقتی از خانه شهید شاهمری بیرون آمدیم، مادر و مامایش را نزدیک درب منزل دیدیم که تازه از شفاخانه برگشته بودند. به آنان نزدیک شده و خود را معرفی کردیم. مامای او یادآور شد که بعد از شهادت شاهمری مشکلات فامیل شان زیاد شده است. دو کودک و سه برادرش مریض اند. مادر و خانمش تکلیف قلبی دارند.

مامای شاهمری
مادر شاهمری اشک میریخت، گلویش گرفته بود و به سختی حرف میزد. تسلیت دادیم ولی این را نیز میدانستیم که تسلیتگفتن ما جایی را نمیگیرد. او گفت:
«مردم میگویند صبر کن. چطور صبر کنم؟ بچهام را از دست دادهام. بچهگکم لایق مرگ نبود. ۲۲ سال وظیفه و خدمت کرد اما حال اولاد و تمام خانوادهاش بیسرپرست ماند. چه کنم و به کجا پناه ببرم.»
مادر شاهمری دیگر نتوانست ادامه بدهد. گریه و مریضی، او را از سخنگفتن بازداشت.

مادر شاهمری
- توضیحات
- نویسنده: گیتی رها
- رده: گزارشها

از تاریخ ۱۰ سرطان ۱۳۹۷، روز دستگیری نظامالدین قیصاری در فاریاب، شماری از اوباشان گلیمجم با چوب و چماق و سوته بدست زیر نام مظاهره به بازار تالقان ریخته و همهچیز شهر را برهم زده و مردم را به روز سیاه نشانده اند. دولت فاشیست غنی که درگیر زد و بند با بهاصطلاح مخالفان خود در شمال است این شهر و مردمش را به چماقبدستان سپرده و تا کنون اقدامی در مورد ننموده است. در این اعتراضها فقط همان گلیمجمهای پیشین جمع شده اند که هدف اصلی شان دامن زدن به تعصبات قومی است، مهر «حرکت خودجوش مردمی» زدن بر آن احمقانه و دروغی بیش نیست. چنانچه تذکر رفت این هرج و مرج سبب آزار و اذیت باشندگان تالقان شده که در ذیل به ذکر چند مورد آن میپردازم:
- توضیحات
- نویسنده: داوود محمودی
- رده: گزارشها

بعد از هشت سال تحصیل و کار در کابل فرصتی یافتم تا به زادگاهم ولسوالی رستاق تخار سفر نمایم. با عبور از فضای آلوده، جادههای مزدحم و کند و کپر کابل، به شاهراه سالنگ رسیدم. این شاهراه که ولایات شمالی را به مرکز وصل مینماید در اثر بیتوجهی و خیانت دولتیها و فسادی که در «اداره حفظ و مراقبت سالنگها» وجود دارد، به ویرانه مبدل شده است، طوری که مسافت دو ساعته را در چهار ساعت و با هزار مشکل باید پیمود.
- توضیحات
- نویسنده: رحمت
- رده: گزارشها

سفر نمایشی اشرف غنی در ۱۱ سرطان ۱۳۹۷ به ولایت لغمان جان سلما را گرفت. سلمای ۱۳ ساله دختر سمیعالله باشنده قریه تاجگری شهر مهترلام بود و روزانه برای کمایی لقمه نانی در این شهر ماست میفروخت که در اثر خرمستی رانندهی کاروان محافظان غنی زیر موتر شده و جان باخت.
خبر شهادت سلما فقط در رسانههای اجتماعی به نشر رسید و برای غمشریکی و معلومات بیشتر به نمایندگی از حزب همبستگی افغانستان به خانه شان رفتیم.
- توضیحات
- نویسنده: پروین
- رده: گزارشها

به تاریخ ۱۷ سرطان ۱۳۹۷، زنی به نام عمریا از قریه ورنخواه ولسوالی چاهآب ولایت تخار توسط ارباب این منطقه به نام محمدالله که در گذشته یکی از سرگروپهای بشیر قانت گلبدینی بوده مورد لت و کوب قرار گرفت که تصویر دردناکی از وی با دهن پرخون در شبکههای اجتماعی دستبه دست شد.
مقالات برگزیده
مقالات رسیده
هنر و ادبیات
از صفحات تاریخ ما
تعداد مهمانان حاضر: 82 نفر