نغمه کجا و من کجا ...؟!

عید در کابل

هرچند خود مان را در میان موجی از احساسات دینی مردم و شورمربوط به تجلیل و تکریم از روز های خاص عید شریک میدانیم، اما اجازه دهید یک لحظه روی سکه را برگردانیم و آنسویش را نیز ببینیم و آنگاه داوری کنیم که آیا «شادیهای» مبنی برحلول عید و برات، به اصل حال و احوال زند گی اکثریت باشنده های کشورعزیزما (افغانستان) چقدرصدق میکند و تا کجا ره می بَرد؟

بلی، هموطن! میخواهم بگویم در مملکتی که جنگ وحشیانه‌ی سی و پنج ساله هنوزهم با بیرحمانه ترین وجهی ادامه داشته و این اهرمن خونریز در هر دقیقه و ساعت، از زن و مرد و کودک، بیباکانه قربانی میگیرد، درجامعه‌یی که سفره‌های تهی از غذا، بخاطرنداشتن صرفاً یک لقمه نان خشک، چون باد در چارسوق بینوایی‌ها داد میزنند، در خطه یی که سر و پای ملیونها انسان آن برهنه و شکم‌های شان تهی از غذاست، در کشوری که استبداد، حق تلفی و بیدادگری به تعامل زندگی زورمندان و زراندوزان مبدل گردیده است، در سر زمینی که ترور، کشتار، اختطاف و نا امنی، هراس سنگینی در دلها افگنده و تروریزم وحشی، دیوانه وار فرمان میراند.

در جایی که زندگی و ناموس زنان و دختران و حتا کودکان معصوم به مویی بسته است، در دیاری که بیگانگان چکمه پوش و سلاح بدستان بی عاطفه، وجب وجب خاک آنجا را لگدمال میکنند و بخاطر تنها احساس لذت حیوانی، سر و پیکر انسانهای آنرا به سرنیزه های خونچکان شان برمی افرازند، در دولتی که شناخته شده ترین جنایتکاران تاریخ هم رسماً حاکم اند و هم گلهای سر سبد ایوان و دیوان، درافغانستانی که شخص اول آن بجای آنکه باید سمبول پاکی و نجابت ملی باشد، بیشرمانه ترین شیوه‌ی رشوه‌گیری را برگزُیده و با ددمنشان زمان دست میدهد، دراجتماعی که نا امنی و بی ثباتی و بی قانونی بیداد میکند و توطئه های داخلی و خارجی علیه هستی مادی و معنوی افراد آن بکار افتیده است، در جامعه یی که تعصب قومی و زبانی در حلقات حکومتی آن حاکمیت مزورانه دارد و درد بی نانی و بی روزگاری تا مغز استخوان ملیونها انسان ره گشوده است، در شهر و دیاری که فقر مزمن و جهالت ِ قرون وسطایی روز به روز دامن می گستراند و بالاخره، دردیاری که پس از سالها امید واری و انتظار باشندگانش، بجای آنکه درفش صلح و آزادی و سر فرازی در فضای مکدر و مختنق آن به اهتزار در آید، بیرق سفید گروه آدمکش، ضد آزادی و ضد سعادت ملی با دستهای نا پاک و خون آلود توطئه گران منطقه و جهان بلند میشود، دیگر در چنین وضع و حال ننگین و در چنین کشور بلا زده و بلا دیده‌ی کم نظیر، عید و جشن و پایکوبی و شادمانی، کدام معنی و مفهومی دارد؟ من که دلیل منطقی بدان نمی بینم، نمیدانم شما عزیزان چه گونه می اندیشید؟

کرزی با جنایتکاران
درافغانستانی که شخص اول آن بجای آنکه باید سمبول پاکی و نجابت ملی باشد، بیشرمانه ترین شیوه‌ی رشوه گیری را برگزُیده و با ددمنشان زمان دست میدهد.

اما، هموطن گرامی! آنچه علی رغم آنهمه بدبختی ها و بد شانسی های جاری و ماضی، ما را زنده و امید وار به آینده نگهمیدارد، همانا گذشت روزگار توأم با تلاش و مبارزه ی حق طلبانه ی ملت افغانستان است که حتماً در روند اوضاع و تغییر وضعیت سیاسی – اجتماعی مؤثر خواهد بود، زیرا اعتقاد ما بر اینست که تا اولاد آدم بر روی کره ی خاکی هست و نفَس میکشد، مبارزه در راه بقا، حصول خوشبختی و ظلمت ستیزی ادامه خواهد داشت.

پس به آرزوی حلول روز های عید واقعی در سرزمین باستانی ما افغانستان.



قناریهای سرگردان

بگوشم میرسد آهنگ عید و خوش صدایی ها
سرود جنبش هردم مبارکباد گفتنها
طنین طبل و تمهید و تمنا ها
ز برج و باروی شهر سیه بختان.
و این طبل و طنین آرد؛
چونان آشفته باد ِ بی سرانجام شب یلدا
بگوش خستۀ مخلوق سرگردان.
بلی! گویند عید است و مبارکباد گفتنها
سرود است و خرام است و تماشای دویدنها
ولی، ایدوست می بینی؟
دمی آنسوترک هم شور و غوغایی است
سرود گریۀ تلخ است و دود آتش درد است.
ببین ایدوست!
بموید کودک و مادر،
پدر اندرکنار کشتۀ فرزند دلبندش کَشَد آه جگرسوزان
بود دست و سر و پای جدا افتاده از پیکر
زرعد انفجارآهن و خشم جهانسوزان.
هرآن سر، کاو فراز تن ، نماد عقل و تدبیر است
بسوزد زآتش "تکفیر"،
بپوسد در محیط تیرۀ جولانگۀ ماران.
بلی، ایدوست همین اکنون؛
خلایق در میان دهشت و تهدید می لولند
و در چنگال ترس و تهمت و تردید می جوشند
ولی هاتف بگوش من همی خواند؛
که عید دیگری خواهد رسید از دور
همان عید سحر خیزان چو نوروزو بهاران و شگفتن ها
و عید آرزو های زهم بگسستۀ نالان
که در پایش بخوانند نغمۀ شادی
قناریهای سر گردان...

       پیکار پامیر

             جولای ۲۰۱۳- تورنتو

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 53 نفر