سکوت را بشکن: جنگ جهانی دیگری با سرِ انگشت اشاره میکند
- رده: ترجمه از منابع بیرونی
- نویسنده: جان پلجر
- منتشر شده در جمعه، 20 سرطان 1393
نویسنده: جان پلجر | مترجم: شریفه
منبع: سایت رسمی جان پلجر، ۱۴ می ۲۰۱۴

چرا در برابر خطر جنگ جهانی دیگری را که میخواهند از نام ما راه بیندازند، شکیبایی به خرج میدهیم؟ چرا به دروغهایی مجال میدهیم که چنین خطری را توجیه میکنند؟ به نوشتهی هارولد پنتر، میزان القاآتی که در این ارتباط بر ما شدهاست «یک عمل نهایت موفقانه و درخشان، حتا بذلهآمیز هیپنوز (خواب مقناطیسی) است» به گونهای که گویی حقیقت «حتا زمانی که اتفاق میافتاد هرگز اتفاق نیفتادهاست.»
تاریخنگار امریکایی، ویلیام بلم، همه ساله «خلاصه بروزشدهی سوابق سیاست خارجی ایالات متحده» را منتشر میسازد که نشان میدهد از سال ۱۹۴۵ بدینسو ایالات متحده کوشیدهاست، بیش از ۵۰ دولت را که اکثرا بهصورت دموکراتیک انتخاب شده بودند، سرنگون سازد؛ در انتخابات ۳۰ کشور وسیعا مداخله نمودهاست؛ غیرنظامیان ۳۰ کشور را مورد بمباران قرار دادهاست؛ سلاحهای کیمیاوی و بیولوژیکی به کار بردهاست؛ و به ترور رهبران خارجی مبادرت ورزیدهاست.
در اکثر موارد بریتانیا با امریکا همدست بودهاست. جنایتکاری به جای خود، که حتا میزان درد و رنج انسانی راه انداخته شده در چنین موارد با وجود پیشرفتهترین وسایل ارتباط جمعی و آزادی نامنهاد روزنامهنگاری در غرب، کمترمورد تایید و تصدیق قرار گرفتهاست. این که بیشترین قربانیان تروریزم –تروریزم «ما»– مسلمانان اند، اصلا قابل گفتن نیست. این که جهادگرایی افراطی که منتج به حادثه ۱۱سپتامبر شد، بهمثابه سلاح سیاست انگلیسی-امریکایی (عملیات توفان در افغانستان) پرورش یافت، مسکوت گذاشته شدهاست. در ماه اپریل، وزارت خارجه امریکا خاطرنشان نمود که به تعقیب کارزار ۲۰۱۱ ناتو، «لیبی به پناهگاه امنی برای تروریستان مبدل شدهاست».

۲۰ اپریل ۲۰۱۱: حیبه الراشمی، ۳ ساله، دخترک زخمی از لیبی که پایش را در اثر اصابت پارچه راکت پس از حمله ناتو به این کشور از دست دادهاست.
نام دشمن «ما» طی سالها از کمونیزم به اسلامیزم تغییر کرد، اما بهصورت عموم هر جامعهای برای ما دشمن است که از قدرتهای غربی مستقل بوده و قلمرو آن برای ما از نظر استراتژیک مفید و یا از نظر منابع غنی باشد. رهبران این چنین ملتهای مشکلساز، نظیر دموکراتهایی چون محمد مصدق در ایران و سلوادور آلنده در شیلی، معمولا با خشونت کنار زده شدهاند و یا مانند پاتریس لومومبا در کانگو به قتل رسیدهاند. همه چنین رهبران مزاحم آماج کارزار استهزا و فحشگویی رسانههای غربی قرار گرفتهاند – به فیدل کاسترو، هوگو چاویز و در حال حاضر ولادیمیر پوتین نظر بیندازید.
نقش واشنگتن در اوکراین تنها از نظر پیآمدهای آن برای ما متفاوت است. برای اولین بار پس از سالهای ریگن، ایالات متحده تهدید میکند که جهان را به جنگ خواهد کشاند. حال که اروپای شرقی و بالکان به قرارگاههای مرزی ناتو مبدل شدهاند، آخرین «دولت حائل» هممرز با روسیه از هم درانده میشود. ما غربیها از نازیهای جدید در کشوری پشتیبانی میکنیم که در آن نازیهای اوکراینی از هیتلر حمایت میکردند. پس از طرحریزی کودتای فبروری علیه حکومتی که از طریق یک پروسه دموکراتیک در کیف انتخاب گردید، پلان واشنگتن مبنی بر اشغال پایگاه تاریخی و مشروع آبهای گرم روسی در کریمیه شکست خورد. روسها از خود دفاع کردند، چنان که در طول قریب یک قرن در برابر هر گونه تهدید و تجاوز غرب دفاع کرده بودند.
اما همراه با حملات سازماندادهشده از طرف امریکا بر روسیتباران در اوکراین، محاصره نظامی ناتو شدت یافتهاست. اگرغرب بتواند پوتین را به رسیدن به داد آنان تحریک کند، نقش «مطرود منفور» که از پیش برای او تعیین شدهاست، توجیهگر جنگ چریکی زیر ادارهی ناتو خواهد گردید که احتمالا به داخل روسیه نیز کشانیده خواهد شد.
در عوض، پوتین با تلاش برای کنارآمدن با واشنگتن و اتحادیه اروپا، عقبکشی عساکر روسی از مرز اوکراین و انگیختن روستباران شرق اوکراین به صرفنظرکردن از رفرندام تحریکآمیز، جناح جنگطلب را سرگیجه کردهاست. این مردمان روسیزبان و دو لسانه که یک سوم نفوس اوکراین را تشکیل میدهند، از مدتها قبل خواستار فدراسیون دموکراتیکی بودهاند که تنوع قومی کشور را منعکس ساخته و خودمختار و هم مستقل از روسیه باشد. اکثریت اینان نه «جداییطلب» اند و نه «شورشی» بلکه شهروندانی اند که میخواهند در سرزمین خویش با امن زندگی کنند.

جنایات دولت ایالات متحده در اوکراین
همانند ویرانههای عراق و افغانستان، اوکراین به یک پارک تفریحی سی.آی.ای مبدل شدهاست که جان برینان، رییس سی.آی.ای در کیف، کارگردانی آن را به عهده داشته و «واحدهای ویژه» سی.آی.ای و اف.بی.آی «ساختار امنیتی»ای را در آن طرحریزی کردهاند که بر حملات وحشیانه علیه آنانی که مخالف کودتای ماه فبروری بودند، نظارت میکند. به ویدیوها نگاه کنید و گزارشهای شاهدان عینی از قتلعام اودیسه در این ماه را مطالعه کنید. اوباشان فاشیست که جوپه جوپه با بسها به محل آورده شدند، مقر اتحادیه صنفی را آتش زده، ۴۱ تنی را که در داخل گیر مانده بودند به قتل رساندند. پولیس را که نظارهگر ایستادهاند، بنگرید. داکتری، تلاشهایش برای نجات مردم را توضیح میدهد: «من توسط نازیهای افراطی طرفدار اوکراینیها بازداشته شدم. یکی از آنان مرا با خشونت و وقاحت پس زده، سوگند یاد کرد که به زودی من و سایر یهودیان اودیسه به عین سرنوشت خواهیم رسید... تعجب میکنم چرا دنیا خاموش نشستهاست.»
اوکراینیهای روسیزبان برای بقای خود میجنگند. هنگامی که پوتین عقبکشی سربازان روسی را از مرز اعلام نمود، وزیر دفاع نظامیان حاکم در کیف -یکی از بنیانگذاران حزب فاشیست سوابودا- با رجزخوانی گفت که حملات بر «شورشیان» ادامه خواهد یافت. تبلیغات غرب به شیوهی اورویلی(۱) تلاش روسیزبانان برای بقای خود را قسمی پیچ و تاب داده و وارونه ساختهاست که به گفته ویلیام هیگ، مسکو «تلاش دارد مناقشات و تحریکات را سازماندهی کند». کلبیت و گزندگی گفتار او همردیف با تهنیت شاخدار و دمدار اوباما به دار و دسته کودتاچی به مناسبت «خویشتنداری قابل توجه» آن به تعقیب قتلعام اودیسه است. این دار و دسته غیرقانونی و آگنده از عناصر فاشیستی را اوباما «منتخب حسب قانون» خواندهاست. هینری کسنجر زمانی گفته بود که آنچه ارزش دارد حقیقت نه بلکه «آن چیزی است که حقیقت دانسته میشود.»

نشان سه تشکل نظامی نیونازی اوکراینی که توسط دو حزب راست (بخش راست و سوابودا) که به کمک دولت ایالات متحده به قدرت رسیدند. این سه تشکل مستقیما تحت رهبری وزارت داخله اوکراین کار میکنند و در قتلعام در شرق این کشور دست مستقیم دارند.
در رسانههای ایالات متحده سبعیت اودیسه با صفات «حادثهی تیره و ناروشن» و فاجعهای که در آن «ملیگرایان» (نیونازیها) بر «جداییطلبان» (منظور کسانی است که برای رفراندم روی مسئلهی اوکراین فدرالی امضا جمعاوری میکردند) یورش بردند، بیاهمیت و کمارزش جلوه داده میشود. «وال ستریت ژورنال» مربوط به روپرت مورداک(۲) با سرخط بزرگ «حکومت اوکراین میگوید، آتشباری مرگبار در آن کشور محتملا کار شورشیان است» قربانیان را آماج نفرین و ناسزاگویی قرار میدهد. تبلیغات در آلمان صاف و ساده تبلیغات جنگ سرد است و روزنامه «فرانکفورتر آلگماینه زایتونگ» به خوانندگانش درمورد «جنگ اعلامنشده» روسیه هشدار میدهد. برای آلمانیها، این برگشتگی منزجرکنندهی روزگار است که پوتین یگانه رهبریست که ظهور فاشیزم را در اروپای قرن بیست و یکم محکوم مینماید.
یک بیان پرواضح متداول میان مردم این است که بعد از یازدهم سپتامبر «جهان تغییر کردهاست». اما بهراستی چه چیزی تغییر کردهاست؟ به گفتهی افشاگر بزرگ، دانیل السبرگ(۳)، کودتای خاموشی در واشنگتن صورت گرفته و نظامیگری گسترده فعلا در امریکا شایع است. پنتاگون هماکنون «عملیات خاص» -یعنی جنگهای مخفیانه- را در ۲۴ کشور جهان راهاندازی نمودهاست. در داخل امریکا فقر رو به صعود و آزادیهایی که هر آن خون آن خشکانده و ریختانده میشود، نتیجه تاریخی وضعیت دایمی جنگی است. خطر جنگ هستوی را بر آن علاوه کنید، و این سوال پاسخ طلب میگردد: چرا این حالت را تحمل میکنیم؟
توضیحات مترجم:
۱- اشاره است به جورج اورویل، نویسندهی مشهور انگلیسی داستانهای سیاسی ضدکمونیستی در اواسط قرن بیست. رومانهای سیاسی «۱۹۸۴» و «مزرعهی حیوانات» او از جملهی آثار کلاسیک ضدکمونیستی هستند و شهرت جهانی دارند.
۲- سرمایهدار بزرگ امریکایی-آسترلیایی که مالک یکی از بزرگترین شبکههای رسانهای و اطلاعرسانی سراسر جهان است و به گونهای در شکلدهی افکار عامه جهانی از طریق رسانههای مربوطهاش نقش فعال دارد.
۳- تحلیلگر امریکایی مسایل نظامی که در سال ۱۹۷۱ با افشای اسناد مخفی پنتاگون (وزارت دفاع امریکا) اسرار تصمیمگیری حکومت امریکا در ارتباط جنگ ویتنام را رسوا ساخت.