فقر و مغاره‌نشینی در بامیان فراموش‌شده

فقر و مغاره‌نشینی در بامیان فراموش‌شده

طی چهار دهه اخیر فقر اقتصادی، بی‌سرپناهی، بی‌سوادی و معضلات اجتماعی مردم زجردیده بامیان را جمعی از جنایتکاران کتمان کردند و فقط به‌ خورد مردم ما و جهان دادند که بامیان امن‌ترین ولایت کشور است و بس. اینکه مردم بامیان همسان ولایات نا‌امن از نعمات اولیه زندگی محروم اند و در کنار مصایب دیگر در مغاره‌های ۱۵۰۰ سال قبل زندگی می‌کنند، کمتر خبری به گوش رسید.

هم‌اکنون بیش از ۷۵۰ خانواده در اثر ناداری و آوارگی در مغاره‌های خوفناک زندگی می‌کنند. مغاره‌ها در دامن بودای بزرگ به گورهای تاریک شباهت دارند که می‌بایست حفاظت می‌گردیدند و برای سیاحت منبع عایداتی خوب کشور می‌شد، اما با تاسف در این مغاره‌ها بیچارگان شکم‌گرسنه و پا‌برهنه زیست دارند که کژدم، مار و سایر حشرات گزنده نیز همدم همیشگی شان می‌باشد. این مغاره‌ها نه کلکین دارند و نه روزنه‌ای به‌سوی آسمان، دور از شهر نیست و در مرکز بامیان افتاده اند که دسترسی به آن نهایت آسان است. جایی‌که چندی قبل کنفرانس «سارک» با هیاهوی بسیار برگزار شد و بامیان را به عنوان پایتخت فرهنگی خود برگزیدند، ولی غم‌خانه‌های این کنج «خراب‌آباد» در سخنان هیچ فردی از شرکت‌کنندگان فاسد انعکاس نیافت و سران «سارک» هم از کنارش با یک تماشا گذشتند.

فقر و مغاره‌نشینی در بامیان فراموش‌شده
دیدار عضو «حزب همبستگی» با مغاره‌نشینان

آمده‌ام تا از نزدیک بیشتر به زندگی فقیرانه مغاره‌نشینان آشنا شوم و راز و نیاز دوستانه با آنان داشته باشم. در اولین گام‌ها مادری با چهره غمگین و تکیه بر درب خانه‌اش توجه مرا به خود جلب کرد. او مهربانانه مرا به خانه‌اش دعوت نمود و پای سخن او نشستم. پیش از آن که سوالی نمایم، همین‌ که به نگاه سرگردان من در مکانش خیره شد، زندگی ساده اما اسفبارش را شرح داد:

ما سال‌هاست که در این مغاره‌ها زندگی می‌کنیم، همیشه امید داشتیم که شاید یک روز زندگی مان بهتر شود و از این بدبختی‌ها نجات پیدا کنیم، صاحب یک خانه شویم و اولاد ما کار پیدا کند، ولی نشد که نشد. سنگ به پای لنگ است! هر روز زندگی مان بد و بدتر شد! هرکس که به قدرت رسید، به ما فقط غم و درد را آورد نه راحتی و آرامی را.

در حالی‌که گلویش را بغض گرفته، ادامه داد:

فقر و مغاره‌نشینی در بامیان فراموش‌شده

ما مردم فقیر هیچ روزی خوشی را ندیدیم، من از وقتی که خود را می‌شناسم غم و رنج مثل سایه همراهم بوده است. پیش از دوره طالبان در این منطقه احزاب بین خود جنگ می‌کردند و ما بیچاره‌ها قربانی شدیم، اولاد خود را از دست دادیم و خانه‌های فقیرانه مان چند بار توسط افراد حزب وحدت چور شد. بعد از اینکه طالبان آمدند و منطقه را گرفتند آن قدر ترس و وحشت ایجاد کردند که بیشتر مردم مجبور شدند خانه‌های شان را ترک کنند، در آن حالت خراب ما حتی پول کرایه راه خود را نداشتیم که به جای امن‌تر فرار کنیم تا اینکه طالبان بی‌رحم دو عضو خانواده مان (مامایم میرآقا و پسر جوانم گل‌‌آقا) را وحشیانه به‌قتل رساندند. بالاخره ما به صد بدبختی خود را به بهسود رساندیم.

گرچه دولت فاسد سالهاست از ایجاد شهرک‌ها در سراسر افغانستان برای مهاجران و بیجا‌شدگان داخلی داد می‌زند اما همانند سایر اعمال ننگین شان بیشتر به عوام‌فریبی می‌ماند تا واقعیت‌های عینی، زیرا شهرک‌ها نیز نه برای خوار و غریب بلکه برای کسانی توزیع می‌گردد که چندان به آن نیاز ندارند و در بازار سیاه آزادانه به‌فروش می‌رسد. در ولایت بامیان نیز شاروالی برای مردم بی‌مسکن یک تپه بی‌آب و آبادی را مدنظر گرفته بود که آبادی در آن از توان اینان بالاست و تا اکنون کسی هم موفق به ساخت و ساز آن نشده است.

فقر و مغاره‌نشینی در بامیان فراموش‌شده

وقتی از این مادر سوال نمودم که آیا دولت برای شما زمین توزیع نکرده است، گفت:

وضعیت زندگی مان را خودتان بهتر می‌بینید. ما اگر زمین و خانه می‌داشتیم در این مغاره‌ها چه می‌کردیم؟ ما از مجبوری اینجا زندگی می‌کنیم. تا هنوز دولت برای ما هیچ چیزی نداده و اگر زمین یا خانه هم داده باشد شاید به کسانی داده باشد که واسطه دارند و یا صاحب چوکی اند. در فکر ما مردم فقیر کیست؟ اولاد ما در همین مغاره‌ها بدنیا آمده و شاید هم در همین مغاره‌ها بمیرند.

در این ولایت نیز هم‌سان سایر ولایات افغانستان موجی از موسسات و نهادهای خیریه با لوحه های طویل و عریض به چشم می‌خورند. خواستم بدانم چقدر کمک شان در اختیار این خانواده‌های نادار قرار گرفته است. به جواب سوالم یکی از همسایه‌های همین مادر که کنارش نشسته بود، پاسخ دقیق ارایه کرد:

تا حال چندین بار از موسسات مختلف که نام‌های شان را نمی‌دانم به خانه‌های مان آمده اند و از خانه و زندگی ما عکس‌ها گرفتند و مشکلات ما را نوشتند و برای ما وعده‌های امیدوار کننده دادند اما همین که از خانه ما بیرون شدند دیگر هرگز ندیدیم چه شدند و چه کردند، ما به این فکر هستیم که شاید این موسسات کمک‌ها را به‌نام ما بگیرند و به نزدیکان شان بدهند و یا هم به بازار بفروشند. چیزی‌که چند بار شاهد آن بودیم و حالا به این وعده‌ها اعتماد نداریم.

فقر و مغاره‌نشینی در بامیان فراموش‌شده

اکثر مردهای این خانواده‌ها روزانه به کارهای شاق مانند سنگ‌کنی، هیزم‌فروشی، کارهای ساختمانی، گل‌کاری، جوالی‌گری و ... در شهر بامیان پرداخته و فرزندان شان نیز از نعمت تعلیم و تربیه بدور اند. اینان از امراض مختلف شکایت دارند و می‌گویند که چند افغانی اگر پیدا کنیم خرج مصارف تداوی ما می‌شود و پس‌اندازی نداریم تا سرپناه بهتر برای مان بسازیم. از آنجاییکه مغاره‌ها نمناک اند و از نور آفتاب نیز محروم، رژیم غذایی مناسب، آب آشامیدنی صحی و بیت‌الخلا هم ندارند، امراض تبرکلوز، روماتیزم، طرق تنفسی، اسهالات، جان دردی‌های مزمن و سایر امراض گوناگون همنشین همیشگی شان در این چهار دیواری بوده و است.

هنگامیکه خواستم بدانم چگونه حمام می‌گیرند و مستراح شان در کجا است، یکی طرف دیگر دیده و سرشان را اندکی پایین انداخته با تبسم به سویم دیدند و با مکثی مرا متوجه ساختند که این یک تخیل است و چیزی به این نام‌ها در کلبه‌های غریبانه شان وجود ندارد.

در اخیر از این مادر پرسیدم بهترین کمک برای شما در اوضاع کنونی چه خواهد بود، گفت:

ما در شرایطی قرار داریم که به چیزهای زیاد ضرورت داریم اما از ما گذشت. ما سالها در تاریکی مغاره‌ها و فقر زندگی کردیم اما نمی‌خواهیم فرزندان ما مثل ما بدبخت باشند، می‌خواهیم زندگی بهتر از ما داشته باشند. می‌خواهیم برای فرزندان مان مکتب ساخته شود و اولاد ما تعلیم و درس بیاموزند و سرنوشت خود را بدست گیرند.

غار‌نشینی در اواخر قرن بیست‌ویکم هوس نیست، شوق اروپایی و غریب‌نمایی هم نیست بلکه ریشه در فقر و بی‌سر‌پناهی دارد که با جنگ و غارتگری ۴دهه خونبار گره‌خورده و بر مردم مظلوم این مرز و بوم تحمیل گردیده است. فقر، جنگ، ویرانی و کشمکش‌های درونی دسته‌های حزب وحدت و وحوش طالبی عوامل روشن مغاره‌نشینی این شهروندان بی‌بضاعت است که تا هنوز روح و روان اینان را با درد و وحشت روزگار در خود پیچانیده است. «دموکراسی امریکایی» هم که به‌نام کمک و بازسازی جهان را فریفت و به اینجا فرود آمد جز خونریزی و غارتگری برای این طیف مصیبت‌دیده ارمغان دگر نیاورد.

فقر و مغاره‌نشینی در بامیان فراموش‌شده
هوتل «غلغله» در کنار شرکت غلغله از سرمایه‌های قارونی خانواده کریم خلیلی است.

من قصر دلگشایی به‌نام «هوتل غلغله» را که مربوط فامیل خلیلی می‌شود در قلب زادگاه فقرزدگان بی‌خانمان که به‌مثابه اهرم قدرت وحدتی‌ها و خار چشم مردم سر به آسمان دارد، می‌بینم و با خود می‌گویم، این چه دنیایی پر از کشمکش و بی‌عدالتی‌ است، مشتی از جنایتکاران معلوم‌الحال از رنج و خون هموطنان ما به ‌ناز و نعمت فرعونی دست یافته اند و با ساخت قصرهای زیبا امیال شوم خود را به چشم ملت گرسنه و ویران می‌کشند و اکثریت مردم از نان خشک و سرپناه زندگی که حق اولیه شان است، محروم اند. نمی‌شد به‌جای این هوتل مجلل برای صد خانواده‌ی بس نادار سر‌پناه می‌ساختند. خلاصه چه بگویم بر گرداگرد سرم ناگفته‌ها می‌چرخد ولی افسوس دستم خالی است.

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 136 نفر