تاریخ، قهرمانان واقعی را ارج و قهرمانان کاغذی را به زباله دان می‌سپارد

وزیر محمد اکبر خان

وزیر محمد اکبر خان یکی از جمله ٥٢ فرزند دوست محمد خان بود که در سال ١٨١٧ میلادی چشم به جهان گشود. سراسر زندگی کوتاه او با جنگ و جدال گره خورده است که از مداخله انگلیس و استیلای آن شروع تا لشکرکشی های امیران، شهزادگان، همسایگان و فقر استخوانسوز و استقامت بی پایان مردم در برابر متجاوزان را در بر می‌گیرد. در اوائل دوران قدرت پدر وزیر محمد اکبرخان حاکم ننگرهار بود.

سال ١٨٣٩ مصادف بود باهجوم انگلیس، به قدرت رسیدن شاه شجاع و فرار دوست محمد خان و پسران به سوی بخارا که وزیر محمد اکبرخان نیز از جمع فراریان محسوب می‌شد. ولی چندی نگذشت که وزیرمحمد اکبر خان با جمع از برادران و برادرزادگانش از بخارا به قصد افغانستان فرار را بر قرار ترجیح دادند اما بعد از زد و خورد با قشون امیر بخارا دستگیر و تا بهار ١٨٤٠ محبوس ماندند. محمد اکبر خان پس از آزادی، عزم سفر به سوی افغانستان را بست و عملا وارد کارزار مبارزه با انگلیس شد.

در این هنگام (١٨٤٠) در سراسر افغانستان مبارزات آزادیخواهانه آغاز گردیده بود و یا مردم در صدد قیام های همگانی بر ضد استعمار انگلیس و شاه شجاع مزدور بر آمده بودند.

از سوی دیگر آوازه شد که امیر دوست محمد خان نیز از بخارا به قصد مبارزه با انگلیس به زودترین فرصت به محاذ توده ای می پیوندد و مردم صرف نظر از گذشته ننگین امیر به استقبال وی با لشکرهای چند هزار نفری در سمت شمال و سایر مناطق شتافتند و با ابراز هم سنگر شدن و مقاومت در برابر انگلیس به امیر پیوستند ولی امیر که تبعید شانه هایش را خم نموده بود و در خفا با انگلیس معامله کرده بود پنهان از دید لشکریان در چهارم نوامبر همین سال تنها با معتمد خویش یکباره خود را به دروازه های بالاحصار کابل رسانید و «پیش از آنکه مذاکره آغاز شود شمشیر خودش را از کمر گشود و بدشمن تسلیم کرد» مکناتن شمشیر را گرفته گفت «امیر صاحب شما هندوستان می‌روید» امیر جواب داد که «حالا که نزد شما آمده‌ام هر چه بگویید پذیر است».

(افغانستان در میسر تاریخ، ص ٥٦٠)

تسلیم شدن امیر دوست محمد خان به انگلیسها به روحیه‌ی آزادیخواهان که عزم راسخ در راه استقلال و آزادی داشتند چندان اثرگذار نبود بنا مقدمات انقلاب در مناطق گوناگون توسط مردم مبارز به قیادت نواب محمد زمان خان، وزیر محمد اکبر خان، میر مسجدی خان، امین اله خان لوگری، محمد اکرم خان قندهاری، عبداله خان اچکزیی، محمد شاه خان غلجایی و سایر رزمندگان چیده شده بود و هر روز خیزشهای سراسری مردم اوج می‌گرفت.

بخصوص١٨٤١ و ١٨٤٢ مرگبار ترین و تلخ ترین سالهای عمر امپراتوری انگلیس و اعتلای جنبش های آزادیبخش مردم افغانستان در راه استقلال بشمار می‌روند. وزیر محمد اکبر خان که شاهد تسلیم شدن پدرش به دشمن مردم و ملت بود در این مرحله دچار تزلزل نشد. اما گروگان رفتن پدر و خاندانش از سوی انگلیس برای وزیر محمد اکبر خان امر تلخ و آزاردهنده‌ای تلقی می‌گردید که بی‌دغدغه هم برایش نبود. اما وزیر محمد اکبر خان با سایر اعضای فامیل تفاوت چشم گیر داشت و در این مرحله تکیه گاهش را تخت و تاج پدر نه بلکه مردم می‌ساخت بنا با سایر مبارزان شب و روز در تلاش زبون ساختن و راندن دشمن مصروف سازماندهی و طرح پیکار چشم به فرصتها دوخته بود.

مکناتن که همه روزه گزارشات قلع وقمع عساکر انگلیس در گوشه و کنار افغانستان را می‌شنید و تاب و توان جنگی‌اش را خرد و خمیر می‌دید و نیرنگهای شیادانه‌اش نیز به جایی نرسیده بود در ٢٤ نوامبر سراسیمه پیشنهاد مصالحه و مذاکره را به سلطان محمد خان نماینده نواب محمد زمان خان داد.

«این نماینده گفت که شما جنگ ما را دیدید و ضعف خود را درک کردید، پس باید اردوی انگلیس کابل را ترک بگوید و سپاه سیل از جلال آباد به هندوستان مراجعت نماید و شاه شجاع با خاندانش به ملت سپرده شود. مکناتن نپذیرفت و سلطان محمد مذاکره را قطع کرد. »

(همانجا، ‌ص ٥٧٣)

طرح قیام طی جلسه‌ای در خانه‌ی عبدالله خان اچکزیی واقع شوربازار ریخته شد و در راس نواب محمد زمان خان و امین الله لوگری به سمت وزیر ارشد منتخب گردید اما بعد از رسیدن وزیراکبر خان به کابل رهبری را به وی سپردند. در ٢٥ نوامبر وزیر محمد اکبر خان و سردار سلطان احمد خان وارد کابل و با آتش تو پخانه مورد استقبال مبارزان قرار گرفتند.

با تاسف در جریان همین روزهای تاریخساز میرمسجدی خان و عبدالله خان اچکزیی چشم از جهان بستند که ضایعه بزرگی بود به جنبش نو پای ضد امپراتوری انگلیس. از جهت دیگر در ٢٨ نوامبر ماه جاری با ورود محمد شاه غلجایی همراه با هزاران هزار مبارز داوطلب به کابل دشمن که از مرگ دو قهرمان در لباس نمی گنجید سخت وارخطا و سراسیمه شد بخصوص هنگامیکه با دوربینها از تپه بی بی مهرو توفان پر شور مردم را دیدند «ارکان حرب اردوی انگلیس در مجلس نظامی فیصله کرد که با چنین ملتی جنگیدن ناممکن است. پس به مکناتن پیشنهاد کردند که با افغانها در مذاکره و مصالحه را باز کن».

میر غلام محمد غبار در اثر جاودانش «افغانستان در مسیر تاریخ» (جلد اول، ص ٥٦٦) وقایع آن روزگاران را چنین می‌نگارد:

«روز ٢ نوامبر (١٨٤١) در تاریخ افغانستان و هندوستان یکروز عمده است. این روزیست که امپراتوری بزرگ اروپایی (انگلیس) از مردم یک کشور آسیایی برای همیشه شکست می‌خورد از مشخصات این روز در افغانستان تبارز روحیه وحدت ملی در برابر تجاوز بیگانه است. صفوف مردم بدون امتیاز نژاد و زبان و مذهب و منطقه تحکیم شده بود.»

مکناتن که در آن هنگام شرایط را برای نیروهای اشغالگرش بد تشخیص داده بود بدون مکث به رهبران محاذ ملی مردم افغانستان پیام داد و وارد مذاکره شد و شرط خروج نیروهایش را از سرزمین افغانستان طی یک معاهده ٤ فقره‌ای پذیرفت. در بدل رهبران ملی قرارداد ١٢ ماده‌ای را بر نماینده انگلیس تحمیل نمودند که به سود ملت بود و آنان راهی جز پذیرش آن نداشتند.

(برای معلومات بیشتر مراجعه شود به متن دو قرار داد، صفحات ٥٧٤ -٥٧٥ جلد اول «افغانستان در مسیر تاریخ»)

دولت انگلیس در افغانستان به رهبری مکناتن که همیش با دسیسه و تفرقه پیش می‌رفت باز با رسیدن آذوقه و الحاق نیروی کمکی پنج هزار نفری به نیروهای شان به شکل شرم‌آوری عهدنامه مذاکرات را زیر پا کرده نفس تازه‌ای کشیدند و از مذاکره فیصله شده سر باز زدند و شرایط جدید را طی معاهده‌ی دیگری مستقیما با وزیر محمد اکبر خان جوان که میدانست آدم کار ساز است و با کشانیدن آن به سوی خود موفقیت بزرگی را کمایی خواهیم نمود، مطرح ساخت و خواهان مذاکره شد.

وزیر محمد اکبر خان مذاکره را در مشوره با یارانش پذیرفت و مکناتن قرارداد را امضا کرده با کالسکه (گاری چهار چرخه) و تفنگچه‌اش را به رسم یادگار و حسن نیت برای وزیر در کمین نشسته روان کرد.

تفنگچه‌ای که با یک گلوله‌ی به موقع کار را به پایان برد و چاه کن را که به گورکن ملت ما مبدل شده بود در چاه ابدی دفن ساخت. (١) وزیر محمد اکبر خان که تمام دسایس مکناتن غدار را یکایک شمرده و بی‌نهایت انزجار و نفرت بی‌پایان سراپایش را فرا گرفته بود با یارانش خاصتا نایب امین الله خان مسئله را در میان گذاشت و هوشیارانه به استقبال گرفت زیرا وی به خوبی آگاه بود که مکناتن با تفرقه میان رهبران مبارزین و وعده های رنگین پول و مقام یکی را علیه دیگری استعمال کرده در صدد فریفتن و شعله ور ساختن جنگ بین اقوام و مناطق افغانستان است.

بدین سبب با برنامه، پیشنهاد مذاکرات را قبول کرد و برای اغفال مکناتن در یکی از فقره های قرارداد که پیشنهاد ١میلیون و دو صد هزار روپیه نقد را در صورت پذیرفتن شرایط انگلیس تعهد نموده بودند به ٣ میلیون روپیه پیشنهاد نقدی مبدل ساخت تا دشمن را بیشتر گول زده باشد.

این بار اکبر به موقع برای به دام انداختن این مرغ زیرک دانه ریخته و جال پهن ساخته بود دامی که سرانجام زمینه پیروزی را مهیا ساخت. هدف از گروگان کردن مکناتن و سایر جنرالان دشمن وارد نمودن ضربه بر امپراتوری انگلیس برای خروج از افغانستان و باز گشت امیر به گرو رفته و خاندانش به کابل خوانده شده است. زنده یاد غبار این حادثه تاریخی را که در حقیقت منجر به عقب نشینی انگلیس از سرزمین ما گردید تحت عنوان «٢٣ دسمبر ١٨٤١» چنین درج می‌کند:

داکتر برایدن
داکتر برایدن از لشکر هفده هزار نفری انگلیس یگانه فردی بود که نیمه جان خود را به جلال آباد رساند.

«در صبح روز ٢٣ دسمبر انگلیس در قشله بیماهرو امر تیارسی گرفت و مکناتن با کپتان تریور، کپتان لارنس و کپتان میکنزی با یک قطعه سواره از چهاونی خارج شده و رو به جنوب به سمت قلعه محمود خان { ٦٠٠} قدمی قشله که محل جلسه معین گردیده بود حرکت کرد مکناتن در ورود خود سردار محمداکبر خان، محمد شاه خان غلجایی، دوست محمد خان، خدا بخش خان، محی الدین خان و نایب مومن غلجایی را با چند نفر دیگر روی سنگی نشسته و منتظر یافت. سردار سلطان احمد خان استقبال کرد و مکناتن را از جریان مساعد برای مذاکره آگاه نمود. سردار محمد اکبر خان دست داد و روی زمین هموار بر زبر پتوی افغانی جلسه را دایر کرد مکناتن و سه نفر کپتانهای او مقابل محمد اکبر خان و سلطان احمد خان و محمد شاه خان نشستند در حالیکه دوست محمد خان و خدا بخش خان {برادران محمد شاه} و محی الدین خان استاده ماندند. مذاکره آغاز شد و محمد اکبر خان تمام اقوال و اعمال و مذاکرات و مواعید متناقض و متخالف مکناتن و سران انگلیس را با افغان ها در طول ایام استیلای آنها، یک یک شمرد و دروغ و دو رویه گی آنان را توضیح نمود و گفت که دیگر هیچ قول و قرار داد انگلیسی محل اعتماد و اعتبار ما نیست. شما غیر از فساد و تخریب بین مردم افغانستان و ادامه تسلط خود در این مملکت چیزی دیگری نمی‌خواهید آنگاه دو قرار داد متناقض به امضای مکناتن را به مجلس پیش کرد که در یکی آن تخلیه افغانستان را وعده داده و در دیگری اقامت انگلیس را در کشور تایید نموده بود همچنین از مذاکرات مکناتن با خود و نواب محمد زمان خان و نایب امین الله خان یکی بر ضد دیگری تفصیل داد او در آخر گفت که دیگر ما نمیتوانیم به هیچ مذاکره و وعده و معاهده شما اطمینان کنیم مگر به یک شکل و آن اینکه ما خود شما را گروگان بگیریم و نگهداریم تا قشون شما از افغانستان خارج شوند آنگاه ما شما را به هند خواهیم فرستاد.

این بیانات سردار محمد اکبر خان تقریبآ پانزده دقیقه طول کشید چون مکناتن در برابر دو قرار داد متناقض و امضا های خود جوابی مقنع نداشت، تمجمج میکرد. وزیر اکبر خان گفت بهتر این است که شما با ما باشید تا در کابل به یک نتیجه برسیم. آنگاه امر گرفتاری شان را داد و از همه بیشتر خودش دست مکناتن را گرفته به طرف کابل کشید. چون مکناتن مقاومت نشان داد سردار سلطان احمد خان دست دیگر او را گرفت. تا این وقت لارنس توسط محمد شاه خان و تریور بواسطه دوست محمد خان و میکنزی بواسطه غلام محی الدین خان خلع سلاح شده بودند. تمام این عملیات در نهایت خونسردی در ظرف چند دقیقه ای انجام یافته بود. افغانها که میخواستند اینها را بشکل گروگان و زنده تا هنگام تخلیه نگهدارند، بطرف کابل کشیدند مگر مکناتن و تریور به حمله و دفاع پرداختند از دیگر طرف آتش تفنگ گارد مکناتن و محافظین افغانی شروع شد چون قشله دشمن بسیار نزدیک و خطر حمله و تخلیص اسرا در پیش بود، به ناچار سردار محمد اکبر خان و سردار سلطان احمد خان مکناتن و تریور را کشتند. اما محمد شاه خان به عجله خود را سپر میکنزی قرار داد تا از ضربت تیغ رهایی یافت در همین لمحه بود که عمدآ به لارنس فرصت فرار داده شد تا جریان بی کم و کاست به سرداران انگلیسی رسیده باشد لارنس بر اسپی سوار شد و بتاخت. راسای انگلیس عجالتآ مقام مکناتن را به پاتنجر دادند و در انتظار پیش آمد افغانها مجاهدین بقصد کشتن کپتان میکنزی اسیر نیز هجوم آوردند. سردار محمد اکبر خان پیش شد و میکنزی را از حمله مردم نجات داد آنگاه رو بطرف میکنزی کرد و با سرزنش سرد و سخت گفت: شما آمده بودید که ملک ما را بگیرید؟»

غبار در ادامه می نویسد، «از این روز به بعد بود که سردار محمد اکبر خان جوان (٢٤ ساله) از طرف تمام رهبران ملی و مردم به صفت پیشرو سیاسی و نظامی افغانستان شناخته شد.»

(همانجا، ص ٥٧٨)

سرانجام جلسه مشترک در منزل نواب محمد زمان خان برپا شد که در آن نمایندگان گروگان شده‌ای انگلیس نیز حضور داشتند و پرده از مکارگی و دو رویی و تفرقه افگنی مکناتن برداشته شد و همگان مکناتن را محکوم کردند، چنانچه امین الله خان لوگری خط اصلی مکناتن را به حاضران نشان داد که که در آن جایزه سر امین الله خان را صد هزار تعیین کرده بود. سپس به اتفاق آراهمان معاهده ١٢ ماده‌ای فی‌مابین افغانها و مکناتن (١١ دسمبر) به اضافه سه فقره دیگر بر انگلیس های مقیم کابل قبولانده شد. و در ششم جنوری ١٨٤٢ تخلیه کابل شروع شد. مگر قوماندانان انگلیس در قندهار و جلال آباد از معاهده سرپیچی کرده و عزیمت به هند را انکار نمودند چون حکومت انگلیسی هند آنان را وعده کمک نظامی داده بود به همین دلیل شورای مقاومت مردم افغانستان در مقابل سخت سری انگلیس فیصله نمودند که می باید به زور شمشیر انگلیس را از خانه راند.

دشمن نیروی خود را در جبهات جلال آباد و قندهار آماده جنگ می کرد و از سوی دیگر آوازه پیوستن نیروهای ذخیره انگلیس از پشاور، جلال آباد و قندهار به سوی کابل سر زبانها بود بنا شورای مقاومت ملی که متشکل از ١٢ تن بود تمام اختیارات رام ساختن ارتش دشمن را به وزیراکبر خان و محمدشاه خان غلجایی سپردند و محمد اکبر خان تصمیم گرفت تا قبل از رسیدن جنرال الفنستن به جلال آباد توپخانه و اسلحه قشون وی را به غنیمت بگیرد و یا سران ارتش را به گروگان در دست داشته باشد که این همه اتفاقات بدون جنگ امکان پذیر نبود پس دست به جنگهای چریکی و شبیخون زد و پس از یک هفته سپاه هفده و نیم هزار نیروی دشمن تار و مار و نابود گشت و فقط یک نفر زده و زخمی (داکتر برایدن) نیم جان به جلال آباد خود را رساند و خبر محو کامل ارتش انگلیس را به جنرال سیل برد.

در ١١ جنوری جنرال الفنستن تسلیم شدن خویش را به وزیر اکبر خان پیشنهاد کرد و از سوی سردار محمداکبرخان و سایر رهبران شورا به گرمی پذیرایی شد و حتا شمشیرهای اسرا را از کمر شان دور نکردند و به چشم مهمان با آنان برخورد نموده و یگانه خیمه ی را که داشتند در اختیار آنان گذاشتند. جنرال سیل در انتظار کمک نیروی تازه دم تسلیم نشد و جلال آباد با تمام قوایش در محاصره مبارزان ماند و وزیر شخصا با ٤٤ تن از اسرا به لغمان رفت. همچنان مبارزان راه خیبر را نیز به هدف نرسیدن کمک مسدود کردند و نیروی کمکی ٥ هزار نفری انگلیس و سکهه به قیادت کلنل وایلد در ٢٤ جنوری در علی مسجد مورد هجوم مبارزان قرار گرفته با ١٢٠ نفر کشته و رهبر زخمی پس به سوی پشاور فرار نمودند و در اینجا نیز ٥ هزار مبارز در اطراف شهر حلقه محاصره را تنگ تر ساختند بنا روز به روز امید جنرال سیل از رجعت سالم به هندوستان به یاس مبدل می‌شد.

وزیر اکبر خان و محمد شاه خان بعد از جابجا ساختن اسرا با ١٥ هزار پیاده نظام و ٥ هزار سواره در سه حمله بزرگ دشمن را با تلفات جانی و مالی مواجه ساخت، از طرف دیگر سردار سلطان احمد خان و محمدشاه خان به دو هزار نیروی تازه دم به سوی خیبر جهت جلوگیری از نیروی کمکی شتافتند. وزیر اکبر خان به جنرال سیل پیشنهاد داد در صورتیکه جلال آباد را تخلیه کنید ضمانت شما را تا آنسوی خیبر خواهیم نمود ولی جنرال سیل که سرگذشت قشون کابل را میدانست به وزیر اکبر خان اعتماد نکرد و در صدد خدعه ونیرنگ برآمد تا اینکه در بدل صد هزار روپیه هندی پاینده کاکری یکی از محافظان وزیر را به قصد کشتن اش استخدام نمود تا خود را از شر وزیر نجات دهند. پاینده از عقب با مرمی به وزیر اکبر خان فیر کرد و وزیر نمرد ولی زخمی شد و محافظان پاینده را که از سوی وزیر عفو هم شده بود بعد از اعتراف کشتند.

به همین پیمانه جنگ در قندهار و غزنی به شدت ادامه داشت و حلقه محاصره روز به روز به دشمن تنگ می گشت و لشکر ٥٤ هزار نفری امپراتوری انگلیس در افغانستان تار و مار و به سرنوشت مرگبار ٤٠ هزار کشته دچار شدند و انگلیس که در میدان جنگ، نبرد را باخت دست به دامن مذاکره و دپلوماسی زد. شکست مفتضحانه انگلیس در افغانستان امپراتوری انگلیس را نه تنها در آسیا خاصتا هند بلکه در اروپا نیز برباد داد و قیام های ملی خطر جدی برای نابودی سلطه ی بی غروبش گردید و افغانستان بمثابه گورستان انگلیس و مایه الهام سایر جنبش های ضد استعماری معرفی گردید.

شاه شجاع که از رفتن با انگلیس ابا ورزیده بود و از مردم هم که او را لارد بزرگ و مزدور انگلیس خطاب می کردند سخت در هراس بود و جو حاکم را انقلابی و نهایت ضد انگلیس تشخیص نموده بود اعلام جهاد در برابر انگلیس را داد تا جان سالم ونام نیکو از خود بجا بگذارد. ولی مبارزان در مقابلش بی تفاوت نماندند و در یک فرصت مناسب سر به نیستش کردند و در تاریخ هم به لکه ننگ و سمبول وطنفروشی مسما شد.

«انگلیس مجدد با امیر دوست محمد خان محبوس که از تمام تحولات افغانستان کاملا به دور نگهداشته شده بود، در کلکته به نرمی باور نکردنی وارد مباحثه و مصالحه شد و به وی تعهد دادند در صورتیکه بر وزیراکبر خان فشار آوری تا با جنرال سیل و اسرا از راه مذاکره و مفاهمه پیش رود و در جریان خروج نیروهای مان به آنها ضربه نزنند ما حاضریم تاج و تخت کابل را به شما بسپاریم. دوست محمد خان که حبس و گرمی دمار از دماغش کشیده بود وهرگز در تمام عمرش به مردم و زور مردم تکیه نکرده بود، بی چون و چرا پذیرفت و باز طبق دور قبلی افضل خان پسر که در پروان بر دشمن غلبه نموده بود را با نشانی قطی نصوار و عینک خود به به دام انگلیس انداخت، به همان نشانی (قطی نصوار و عینک) همراه با نامه‌ای (ماه مارچ) به وزیر محمداکبر خان فرستاد و از وی خواست تا بخواستش لبیک گوید. انگلیسها به درستی درک کرده بودند که سردار محمد اکبر خان و رهبران دیگر به چنین وعده های تن نمی دهند از قول ایلنبرو حاکم انگلیس در هند به وزیر اکبر خان توطئه گرانه گفتند "اگر سردار از این مصالحه مسالمت آمیز که در حکم جلوگیری از خون ریزیهای بیشتر است و هم تخلیه افغانستان و اشغال تاج و تخت افغانستان را به واسطه امیر دوست محمد خان در بر دارد، امتناع نماید، درآنصورت راه مصالحه به کلی مسدود امیر دوست مخمد خان با تمام زنان خاندانش به شمول خانم سردار محمد اکبر خان در لندن تبعید میشود، آنگاه دولت انگلیس نمیتواند مقررات تعلیمات اسلامی را در مورد ایشان تضمین نماید و نه وسایلی در لندن برای چنین تعلیماتی وجود دارد»

(همانجا، ص ٥٨٨)

غبار این آزمون بزرگ در برابر سردار را چنین می نویسد:

«سردار محمد اکبر خان با آنکه ثقالت قرار داد را با انگلیس و خساراتی که از آن متوجه نام و نشان افغانستان بود احساس میکرد، مگر عاطفه مذهبی و وظیفه پسر پدری او را خواه ناخواه به اطاعت از امر پدر واداشت. لهذا تصمیم گرفت که فشار ملت فاتح را ازسر قشون مغلوب بردارد و راه ورود سپاه تازه او را باز گذارد، تنها می خواست تحویل اسرای انگلیس عهد شکن را تا ورود امیر دوست محمد خان و خانواده اش در افغانستان به تاخیر اندازد.»

(همانجا، ص ٥٨٨)

چهار ماه تمام دشمن در همه جا در محاصره مبارزان قرار داشت و هیچ گونه تحرک تخریبی را قادر نبودند همین که در ماه اپریل موافقت سردار اعلام شد و خودش با قشون ملی طی مانور نظامی رهسپار لغمان شد و سردار سلطان احمد با همین شکل دره خیبر را که راه تدارکاتی انگلیس بود رها و از لغمان سر کشید آنگاه ایلنبرو به جنرال پالک که مدتی در خیبر با ٩ هزار عسکرش محصور مانده بود امر پیشروی داد و جنرال سیل هم نفس راحت کشید و سر از قلعه محاصره شده بدر آورد. باز هم چون از گذشته ها و مقاومت بی‌باکانه مردم درس ترس گرفته بودند تا ماه اگست جنرال سیل و پالک در جلال آباد منتظر تصفیه کابل ماندند.

تا زمانیکه مبارزه ملی علیه امپراتوری انگلیس به پیمانه وسیع و جدی جریان داشت تمام اختلافات میان رهبران قیام اگر چه موجود بود ولی سیر مخفی داشت و فقط همه متحدالقول در برابر انگلیس صف آرایی می‌کردند و با جسم و جان در راه وطن می‌جنگیدند. اما هنگامیکه قضیه صبغه‌ی دیپلوماتیک و یا اقتدارگرایانه را بخود می‌گیرد اختلافات میان رهبران حاد می‌گردد چنانچه نواب محمد زمان خان در کابل اعلام سلطنت داد و نایب امین الله خان نپذیرفت وی که تنها وزیر اکبرخان را شایسته سلطنت می‌دانست به همین لحاظ به سمت دیگری کشانده شد و بطور موقت فتح جنگ پسر شاه شجاع را در بالاحصار به پادشاهی اعلام داشت. که مورد پذیرش نواب زمان خان و میرحاجی قرار نگرفت و دست به لشکرکشی زدند. وزیر اکبر خان هنوز مصروف بگو مگو با انگلیس در جلال آباد بود و پایش به کابل نرسیده بود که طرفین قضیه نایب امین الله خان محمد و نواب محمد زمان خان خواهان مداخله و ورود وزیر به کابل شدند.

شاه محمد خان اسرا انگلیس را از لغمان به کابل برد و سردار هم به تعقیب آنان آمد و بدین ترتیب ٣٥هزار مبارز جنگی از شهر جلال آباد دور و ٤٠ هزار نفر غلجایان مبارز از میسر جلال آباد- کابل میدان را برای عبور مجدد عساکر شکست خورده انگلیس رها کردند. حالانکه در کابل هنوز برای امحای کامل انگلیس شور وشوق سراسر شهر را فرا گرفته بود که ناگهان آب سرد را به یخن ملت ریختند وبنای مذاکره را با دشمن شکست خورده گذاشتند.

در ٢١ جون ١٨٤٢ نواب محمد خان مغلوب و خلع سلاح گردید و فتح جنگ نیز که امید به انگلیس دوخته بود به زندان رفت و امور دولت به دست وزیر اکبر خان متمرکز گردید. همانطوریکه غبار می‌نویسد:

«وزیر محمد اکبرخان در کابل با رهبران ملی مذاکره کرده و امر امیر دوست محمد خان را با نقشه آینده، صادقانه در میان گذاشت این رهبران وقتیکه مطمین شدند قشون انگلیس به مجرد ورود در کابل از افغانستان خارج و امیر دوست محمد خان وارد میشود، با نقشه وزیر اکبر خان که طرف اعتماد همه بود موافقت کرده و قرار دادند که در وقت ورود انگلیس شهرهای کابل و غزنه تخلیه شده و تمام جنگجویان راه های جلال آباد و قندهار از قراریکه با انگلیس ها داده شده مطلع کردند، تا دست بخون آنان نیالایند، و اگر دشمن از وعده تخلف نماید با هجوم عمومی تا آخرین فرد شان از بین برده شوند»

(همانجا،‌ ص ٥٩٠)

این پیام وزیر اکبر خان توسط افراد مورد اعتماد به تمام سران افغانی در شرق، شمال و جنوب افغانستان رسانیده شد و موافقه همگان در این مسئله گرفته شد. و وزیر مدبر اسرا را نیز مخفیانه از کابل به بامیان تا زمان مبادله منتقل نمود.


وزیر اکبر خان شخصاً با تفنگچه اش به حیات ننگین مکناتن وزیر مختار انگلیس پایان داد.

نهم اگست عبور و مرور عساکر انگلیس از قندهار، جلال آباد به سوی کابل آغاز گردید و انگلیس ها در هر کجایی که رسیدند دست نشاندگان شان را بر مسند قدرت نشاندند و مردم افغانستان طبق فیصله‌ای که کرده بودند موقتاً خاموشی گزیدند و به اثبات رساندند که می‌توانند صلح دوست و پای بند مقررات تعیین شده نیز باشند به شرطیکه طرف نیز به اقرار خویش صادق باشد بنا در نوامبر ١٨٤٢ نیروی بیگانه به قصد هند، کابل را ترک گفت. انگلیس که چهار سال وقت خود را با مشقت ضایع کرده بود با ٤٠ هزار کشته، مصرف میلیون ها پول و بی اعتبار ساختنش در سطح منطقه و جهان چیزی بدست نیاورد جز تلفات جانی و مالی که به گفته ای «غبار» بزرگ «از صفر به صفر برگشت». ولی در نشرات جعلی بخاطر تغافل اذهان عامه و تاریخ آینده حرکتی بعدی نیروهای شان را که آب از آب نجنبید چرخش انتقامجویانه در همه جا تبلیغ کردند و برای برگشت لشکر شکست خورده خود محافل مجلل که استهزا بیش نبود در هند بر پا کردند که گویا فاتحان جنگ افغانستان سالم برگشتند حال آنکه حقیقت عکس آنچه وانمود می‌شد بود.

مردم افغانستان با آنکه برنده میدان نبرد بودند و بزرگترین غول جهان را به زانو در آوردند با تاسف موفق نشدند تا دولت متمرکز که ممثل اراده ملی و وحدت سراسری گردد پدیدار سازند ملتی که خون داد و آزادی را بجان خرید از ثمره خونها مستفید نگردید (٢) و سرانجام فرزندان دلیر و جان نثار ملت به رهبران خود اعتبار کردند و به قول غبار «رهبران انقلاب به وزیرمحمد اکبر خان اعتماد نمودند و وزیر اکبر خان تحت تاثیر عاطفه خاندانی و پدر فرزندی قرار گرفت» و سرنوشت ملت را به امیر نادان و بیگانه پرست سپرد که مردم را به سوی قهقرا سوق داد. غبار در ادامه می افزاید:

«امیر دوست محمدخان در ١٨٤٣ به کابل رسید. رهبران انقلاب را که انگلیسها برای سر هر یک شان جایزه تعیین کرده بود به انواع مختلفی از پا در آورد. نائب امین الله خان لوگری دشمن شماره یک استعمار خارجی، به حکم امیر دوست محمد در مکافات خدمات تاریخی و ملی خود مصادره و تاراج و در زندان ارگ بالاحصار محبوس شد و بعد از تحمل آلام زندان امیر در ١٨٥٧ بعمر ٧٢ سالگی بمرد. محمد شاه خان غلجائی مردیکه انگلیسها او را دشمن بزرگ می‌گفتند در١٨٤٧ بواسطه سوقیات نظامی امیر دوست محمد خان مورد هجوم و تاراج قرار گرفت و با زن و فرزندان خود در کوه های که بین لغمان و نورستان است، فراری و متواری گردید. قلعه بدیع آباد لغمان که محبس گروگانان و اسرای انگلیس بود به حکم امیر منهدم شد. وزیر محمد اکبر خان پسر امیر در دربار زیر نظر امیر نگهداشته شد تا قادر به هیچ حرکتی سیاسی و یا نظامی در برابر دولت انگلیس نباشد. سردار سلطان احمد خان که در زمان استیلای دشمن در افغانستان شانه به شانه ملت و رهبران ملی جنگیده بود از مداخله در مورد دولت مطرود و در قندهار نفی شد و بالاخره از آنجا نیز درسال ١٨٥٥ به حکم امیر به ایران تبعید گردید.»

(همانجا،‌ ص ٥٩٤)

غبار در ص٥٩٧ «افغانستان در مسیر تاریخ» می‌نگارد:

«وزیر محمد اکبر خان که اداره پدر را بدید و درک نمود که امیر از دولت انگلیس مرعوب شده و قادر به هیچ اقدام دلیرانه برای اعاده ولایات شرقی و از دست رفته کشور نیست پس خود به شکل یک قوت دست چپی در دربار پدر قرار گرفت و رجال رشید و فاتح افغانی هم دور او حلقه بستند. وزیر که از تخلیص نایب امین الله خان عاجز بود، محمد شاه خان غلجایی و سردار سلطان احمدخان وسایر رجال ملی را از دستبرد امیر نگهداشت.»

امیر دوست محمد تمام قلمرو خویش را همراه با ارتش مختصر که داشت بین پسران خود (١٧ تن) تقسیم کرد که وزیر اکبر خان نیز بدون مخالفت با این تقسیمات فامیلی سهمیه‌اش را نصیب شد. بدین صورت «افغانستان بعد از غسل انقلاب لباس مستعمل سابق را پوشید» و مصایبی را که سالها با خون و عرق جبین مردمش زدودند تا به سعادت و آزادی برسند به سادگی به باد نیستی سپردند و مهار زندگی شان را بار دیگر به دم شاه بیکاره و مزدور صفت بستند که سرش تا آن هنگام به آخور ارتجاع انگلیس فرو رفته بود بنا رای اعتماد ملت را به چنین پدری سپردند، بزرگترین اشتباه وزیر اکبر خان بود که زندگی سراسر مبارزاتی‌اش را در ازای تاریخ و ملت خدشه دار نمود. (٣)

وزیر اکبر خان با استفاده از محبوبیت و اعتبار که نزد مردم داشت کوشش نمود قلمرو پدر را توسعه بخشد و قیام هایی را که ضد امیر در مناطق سر و سامان می‌یافت با مدارا خنثی نماید. در ضمن وزیر در چنین اوضاع و احوال مصمم گشت تا با استفاده از ضعف دولت پنجاب به ولایات از دست رفته افغانستان دسترسی یابد که با مخالفت پدر رو برو گشت اما تب ملاریا مجالش نداد و توسط گولی های زهرآگین از سوی طبیب هندی مسموم و با ٢٩ سال عمر به سخن غبار به نفع دولت انگلیس چشم از جهان بست در ١٣ مارچ ١٨٤٦ (٢٣ دلو ١٢٢٥خورشیدی) میت وی به بلخ منتقل و در روضه مزارشریف به خاک سپرده شد.


یادداشت ها:

(١) گفته می‌شود که تفنگچه وزیر اکبر خان هم در دوران هجوم لشکر «برادران» چور و چپاول هشتم ثور همراه با سایر آثار گرانبهای موزیم ملی به تاراج رفت و سرانجام از سوی قوماندان عبدالحق به بوش کلان بخشیده شد.

(٢) مردم ما همیشه در برابر متجاوزان و جابران داخلی برنده میدان بوده و با عزم راسخ به دشمنان شان جواب دندان شکن داده اند اما همین که موقف جنگی جایش را به سیاست و حکومت سازی بخشید، سنگ اختلافات گوناگون، مداخلات بیگانگان و همدیگر را نپذیرفتن به اصطلاح رهبران برای کسب قدرت فرق فرق مردم فاتح را خونین می‌سازد که نتیجه جز تباهی و عقب گرد ندارد. به همین سبب فرصت های طلایی را ملت ما در طول تاریخ از دست داده و تا امروز با سرنوشت گنگ دست و پنجه نرم می‌کند. این اشتباهات مهلک از زمان تجاوز انگلیس و مقاومت مردم در برابر شان تا امروز پی در پی تکرار می‌گردند واز اقشار بیدفاع قربانی می گیرند و بس.

(٣) وزیر اکبر خان با تمام اشتباهات که مرتکب شد همچو تاریخ زنده ملت ما با افتخار زیست و جایگاه ویژه‌ای یک قهرمان واقعی در برابر استعمار را از آن خود کرد ولی افسوس سردمداران مزدور که هیچ درک از تاریخ و شهامت قهرمانان ندارند طی سالهای اخیر بربادی مملکت وطن فروشانه مدال افتخار وزیر اکبر خان را گاهی به سینه بوش جلاد به پاس خدماتش کوبیندند و گاهی به نشانه خدمت به شانه‌ای جنرال پترئوس، رابرت گیتس قاتل و سایر مزدوران داخلی شان که جز بی‌حرمتی و توهین به آن راد مرد تاریخ چیزی دگری نمی‌تواند باشد، آویختند. از جهت دگر در اینجا به ندرت از قهرمانان واقعی که تاریخ ملت را میسازند یاد می‌شود ولی قهرمانان کاغذی و کاذب «علم آزادی» شده همه جا جار زده می‌شوند بنا مطبوعات سرکاری و روشنفکران بزدل نیز با بی‌شرمی تمام به این قاتلان پسوند قهرمان را علاوه نموده شب و روز دهان پاره می‌کنند تا حقیرانه به چند روپیه‌ای ناچیز دست یابند. چنین قهرمان سازی های خاینانه که اینک همچو کرم طفیلی هویت ملی و تاریخ واقعی ما را می‌آزارد به زودی به باد نیستی سپرده خواهد شد و فقط به درد قوم بازی های بچگانه محقق، فهیم، دوستم، جنرال جرات و غیره جلادان میخورد که به سایه چند جنایتکار گویا قهرمان به فریب و دغلکاری مشغول اند.

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 358 نفر