صفا رفت، اما راهش ادامه دارد!

صفا احمد

صفا احمد نوجوان ۱۷ ساله‌ای بود که طمع تلخ فقر را چشیده و با شور و پشت‌کار می‌آموخت تا مصدر خدمت به مردمش گردد. روحیه و عشق‌ورزی او برای فردای بهتر چنان بلند بود که با سن کوتاهش همخوانی نداشت. اما با تاسف جنایت‌کارانی که با سلاح خوی گرفته، بالندگی مردم را در همه جا زیر کنترول خود داشته و صفای با همت را تحمل نمی‌توانند، فقط طی یک بگومگوی لفظی سرنوشت صفا را به خون یکسان می‌سازند، تا دیگر سرو آزاده‌ای قامت راست نکند.

صفا احمد (۲ سرطان ۱۳۷۶ – ۵ اسد ۱۳۹۳)، متعلم صنف یازده و از نوجوانان فعال «حزب همبستگی افغانستان» توسط سه فرد اوباش به قتل رسید. «حزب همبستگی افغانستان» شهادت این نوجوان بارسالت و آگاه را به خانواده و دوستان صفا و تمام اعضا و هواداران حزب تسلیت گفته، مصمم است تا اندوهش را به نیرو مبدل سازد.

صفا احمد در تظاهرات حزب همبستگی
۱ اسد ۱۳۹۳: صفا احمد در تظاهرات حزب همبستگی در دفاع از مردم غزه و ارگون.

صفا احمد در قریه هیبت‌خیل ولسوالی سیدخیل پروان در خانواده فقیری به دنیا آمد که تمام عایدش را حاصلات سالانه یکی دو جریب زمین می‌ساخت. هنوز کودک بود که طالبان با قساوت تمام بر شمالی حمله‌ور شدند. خانواده صفا نخست به پنجشیر و از آنجا به تگاب و بعد راهی نیمروز شد. فقر و دربدری خانواده، صفا را مجبور ساخت که با برادر بزرگ‌ترش بازی‌های کودکانه‌ را صرف بولانی‌فروشی و دستفروشی کند تا باشد چند افغانی برای زنده‌ماندن اعضای فامیلش کمایی نمایند.

پس از سقوط طالبان، خانواده صفا به امید این که آرامش و صلح حکم‌فرما گردد به زادگاه شان برگشتند، ولی همه چیز دگرگون شده بود. ماحول وحشت‌زده، خانه‌ی ویران و مزرعه خشک برای ادامه زندگی سخت به نظر می‌رسید. آنان با دغدغه‌های فراوان و آرزو به آینده‌ی بهتر همه چیز را از نو آغاز کردند.

صفا از طریق یکی از دوستانش به نشریات «حزب همبستگی» دسترسی یافت و از آن پس به مطالعه نشریه «همبستگی غږ» و نوشته‌های سیاسی-اجتماعی دیگر می‌پرداخت تا توانسته باشد با آگاهی سیاسی پیشرو به آلام مردمش بپردازد. به همین خاطر یکی از دوستانش می‌گوید که در روز جان‌باختن صفا، وقتی می‌خواست اثاثه‌های او را جمع و جور کند، در کنار کتاب‌های مکتب، شماره‌ ۱۸ و ۱۹ «همبستگی غږ» و کتاب «حماسه مقاومت»‌ اثر اشرف دهقانی را یافت.

صفا جوان مبتکر و ذکی بود و برای نماینده ولایتی حزب پیشنهاد داده بود تا مطالب نشریه حزب را با آمادگی قبلی در مکتب و مسجد قریه خود و دیگر قریه‌ها به آگاهی مردم برساند. در ضمن، وی نظر داشت تا یکی از اتاق‌های خانه‌ پدری‌اش را به کتابخانه کوچکی تبدیل کند تا زمینه مطالعه برای خود و دیگر نوجوانان هم‌سالش را فراهم کند. مادرش می‌گوید که شب‌ها تا دیر به مطالعه می‌پرداخت و یک روز قبل از عید، نگران صنف برایش زنگ زده بود که در امتحان‌های چهارنیم‌ماهه امسال اول‌نمره شده‌‌است.

صفا همیشه در فعالیت‌ها، تظاهرات و اعتراض‌های حزب همبستگی نقش فعال ایفا می‌نمود و علاقه داشت تا از جمله علمبرداران باشد. در تظاهرات اخیر حزب همبستگی در دفاع از مردم غزه و ارگون، او به یکی از دوستانش در کابل چنین پیام فرستاده بود:

«سلام ، من در تظاهرات کمی دیرتر می‌رسم. برای من حتما یک شعار نگهداری چون می‌خواهم در قطار اول باشم.»

پیام صفا احمد
پیام صفا احمد

در ۵ اسد ۱۳۹۳، زمانی که صفا یکجا با برادر و پدر، مادرش را به شفاخانه انتقال می‌داد مورد شلیک یکی از هم‌قریه‌ای‌های شان به نام رقیب ولد سردار خان و دو برادرش، فهیم و فایق، قرار گرفت. در نتیجه صفا که مرمی به گردنش اصابت نموده بود، به شهادت رسید و پدرش با مرگ و زندگی در شفاخانه در جدال است. (با تاسف باید گفت که پدر صفا پس ۲۰ روز نیز جان باخت.)

رقیب، قاتل صفا، در گذشته یکی از سرگروپ‌های شورای نظار در همین قریه بود. احزاب هفت‌گانه پشاوری و هشت‌گانه ایرانی با همان سیاستی به قومندان‌ها و اوباشان شان سلاح توزیع کردند که «از دهنش مرمی می‌برآید و از عقبش نان». رقیب همانند هم‌کیشان دیگرش بر این قریه حکمروایی می‌کرد و از تمام باشندگان قریه عشر می‌گرفت و از آنانی که در قریه نبودند و در شهر کابل زندگی می‌کردند، زیر نام این که فرد مذکور با طالبان همکاری می‌کند، تمام حاصلات زمین شان را برای خود می‌قاپید. رقیب به قلدری‌هایش ادامه می‌داد تا این که از طریق برنامه دی.دی.ار/دایاک، خود و دو برادرش به پولیس ملی و سرحدی معرفی شدند. این بار لمپنی‌های رقیب شکل قانونی یافت.

یکی از راه‌هایی که چندین قریه‌ی همجوار را با سرک عمومی وصل می‌کرد تا به مرکز ولسوالی برسند، توسط «برنامه همبستگی ملی» ترمیم شد و این از نزدیکی خانه رقیب نیز می‌گذشت. اما این قاتل به تمام قریه اعلام نموده بود که کسی حق گذشتاندن موتر از این مسیر را ندارد و در گذشته نیز با خانواده صفا روی این مسئله در نزاع‌های لفظی بود. رقیب که خود کلاشینکوف (به احتمال قوی که کلاشنیکوف دولتی است) و دو برادرش تفنگچه به دست داشتند، مسیر راه صفا و خانواده‌اش را مسدود می‌کنند و پس از پافشاری پدر صفا، این جانی‌ها در نخست بر پدر صفا با تفنگچه و بعد فرد رقیب با کلاشینکوف شلیک می‌کنند. قاتلان بعد از این جنایت فرار می‌کنند و گفته می‌شود که این سه برادر به یکی از جنگ‌سالاران پروان پناه برده‌اند.

در این اواخر در سه ولسوالی پروان به‌شمول سیدخیل از طرف تیم عبدالله زیر نام ایجاد دولت موازی بین ۳۰ تا ۵۰ هزار کلاشینکوف بین لمپن‌ترین و بی‌بندوبارترین افراد توزیع شده‌است که گراف جنایت و قتل را در این مناطق بالا برده‌است. بوی این رسوایی به حدی بلند است که حتا والی پروان در مصاحبه با تلویزیون «طلوع» (۶ اگست ۲۰۱۴) از توزیع اسلحه و ناامنی‌های اخیر پروان منکر شده نتوانست.

اعضای «حزب همبستگی افغانستان» به خون پاک صفا تعهد می‌سپارند که راه او را با جدیت تمام ادامه دهند. ما به این باوریم که انتقام او را باید از گرگان وحشی‌ای که در کشور ما همه‌روزه اوباشانی از جنس رقیب را پرورش می‌دهند گرفت.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد!

پوستر صفا

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 133 نفر