زندگی و استقلال ملی چطور حفظ میشود؟
- رده: از صفحات تاریخ ما
- نویسنده: میر غلام محمد غبار
- منتشر شده در دوشنبه، 04 سنبله 1392
نوشتهای که در زیر میخوانید از تاریخ نویس بزرگ و مبارز کشور ما میر غلام محمد غبار است که در سال ١٣٣٠ در نشریه «وطن» به چاپ رسیده است. غبار و همفکرانش باوجود شرایط خفقان و سانسور، با مبارزات قلمی و عملی شان نقش مهمی در بیداری مردم و افشای دولت مستبد وقت ادا کردند که نهایتا به توقیف نشریه انجامید و جمعی از پرشورترین آزادیخواهان وطن ما زندانی، شکنجه و سربه نیست گردیدند.
غبار با شناختی که از ماهیت استعمار داشت، سیاست های محیلانه اشغالگران و ایادی شانرا که امروز شاهدیم، حدود شصت سال قبل دقیقا به تحلیل گرفته است. از آنجاییکه این نوشته با اوضاع و شرایط فعلی افغانستان دقیقا همخوانی دارد، حزب همبستگی آنرا از زیر آوار سانسور استبداد بیرون کشیده برای آگاهی نسل جوان و طرد نظرات خاینانه نوکران امریکا و غرب به نشر میرساند.
زندگی و استقلال ملی چطور حفظ میشود؟
نویسنده: میر غلام محمد غبار
منبع: «وطن»، شماره ٣٨، ١٣ قوس ١٣٣٠
حق زندگی و استقلال یک ملت که در یک مملکت زیست میکند در دست خودش است نه در دست اجانب. اجنبی مملکت را اشغال و استقلال را محو میکند اما استقلال نمیبخشد. خارجی ملت را خلع سلاح و تجزیه میکند و جمله های: اقلیت، عناصر مختلفه السنه و مذاهب متعدده، اختراع و ایجاد مینماید تا جائیکه یک برادر برادر دیگر را نشناسد و اگر بشناسد هم به حیث دشمن اختلافات شیعه، ازبک و تاجیک، افغان و هزاره همه زایده سیاست استعمار است.
خارجی میخواهد که مملکت مطمع نظر او همیشه جاهل و فقیر و ترسو بوده و از پشت پرده به شکل ضعیفی اداره گردد تا زمینه تحلیل و هضم آن آماده شود و اگر آن ملت به چنین ذلتی تن در نداد پالیسی استعمار مجبور میشود که از احتراص خود دست بردارد و یا علنا دست به شمشیر برد و اما این هردو به نفع مملکت است زیرا در صورت اولی از خدعه و دسیسه دشمن نجات میابد و در صورت دومی در میدان نبرد با او مقابل میگردد و دیگر فریب پشت پرده نمیخورد. در هر دو حال این وظیفه خود ملت است که با داشتن حق زندگی و استقلال خود را به خارجی استعماری ثابت کند و بداناند که او در مقابل آلام و اسقام داخلی انتظار هیچ نوع امداد از هیچ خارجی ندارد و داشتن چنین امیدی را به خارجی به منزلت پناه جستن گوسفندی به گرگ میشمارد.
ولی البته چنین چیزی وقتی عملی میگردد که اصلا خود ملت مستشر اوضاع داخلی و خارجی بوده و به زندگی و استقلال ملی دلبستگی داشته باشد و این میسر نیست مگر آنکه در داخله رفاه و آسایش ملت تامین و چرخ های امور اجتماع بر محور منافع و رضایت عامه به اساس آزادی و مساوات و الغای تفرد و امتیاز به دوران افتاده و طرح های مفید در ترقی اداره و معارف، اقتصاد و صحت عمومی اختیار گردد. آنوقت است که مملکت سعادت و رفاه خود و اولاد خود را در بقای استقلال و دولت ملی میشناسد. و در حصر برای ترقی کشور میکوشد و در سفر مرد و زن بدون تفاوت زبان و نژاد و مذهب و قبیله و خاندان از شرف و استقلال مملکت دفاع میکند. در چنین زمان و مکانیست که تبلیغ و باغ های سرخ و سبز اجنبی از گمراه کردن ملت عاجز و شرمنده میشود. زیرا امروز عصریست که فقط رفاه و رضایت عامه مبنی بر منافع مادی میتواند روح عشق به کشور و استقلال ملی تولید و وحدت ملت را تحکیم نماید. اکنون عهدیست که زندگی و استقلال ملل جهان فقط بر اساس ماده و عمل و بر پایه رفاه و منافع جامعه استوار است و بس.
دیگر مدتیست که ارزشهای قدیم پشت بسوی جهان کرده و آن قرن هائیکه شعله و اسطوره و اذواق ملی در دفاع از استقلال کشور در مقابل دشمن مسلح کامیاب میگردید گذشته است. دیگر آن قدرت معجزه نمای افراد و قهرمانانی که ملت را از ورطه هلاک نجات میبخشید در دنیا وجود ندارد. امروز ثابت گردیده که عدم رفاه و فقدان رضائیت در یک ملت ریشه اخلاق اجتماعی و عشق به حیات و استقلال ملی را از بیخ برآورده و زمینه نزع کشور و تحلیل و تمثل در قوای دشمن و تبلیغ اجنبی را آماده میسازد. مشاهده و تاریخ پیش چشم جهان باز است که تاریخ و عنعنه، ذوق و افسانه، جاه و جلال دروغین، قهر و استبداد آهنین هیچ کدام به جلوگیری از زوال استقلال یک کشور پس مانده و یک ملت بیچاره نگردیده است و برای جلوگیری از همین مرگ نابهنگام ملی است که امروزه ملل خورد و بزرگ گیتی در تمام شئون و امور اجتماع اعم از اداره و سیاست، فرهنگ و اقتصاد روش عمومیتر باساس اصل رفاه و رضای جامعه و مبنی بر اصول دیموکراسی اختیار و در معرض تطبیق گذاشته اند.
پس این بر ملت و دولت است که با عزم محکم و شکست ناپذیر بر اوراق کهنه خرافات اجتماعی، تعصبات جاهلانه شخصی و فامیلی، نفاق و شقاق های مذهبی و نژادی و زبانی خط بطلان برکشد و دامن اجتماع را از الزامات اغراض شخصی، ظلم و انظلام اجتماعی، غدر و خیانت ملی، خود خواهی و عیاشی، حیله و استبداد داخلی پاک و ملت را به شاهراه آزادی و برادری و برابری به غرض خدمت در ترقی و عظمت وطن دعوت و سوق کند. آنوقت است که ملت روح تازه و دولت عظمت حقیقی حاصل میکند و در سالیانی اندک امور اداره و اقتصاد، فرهنگ و صحت عمومی کشور رونق جدیدی میگیرد.
ملت مرفه و متفق و کشور در ردیف ملل زنده جهان ایستاده میشود.