ابراهیم تراوره، نشتری که گلوی امپریالیزم فرانسه و امریکا را درید
- رده: مقالات
- نویسنده: کاوه عزم
- منتشر شده در دوشنبه، 24 سرطان 1404

بعد از شهادت پاتریس لومومبا ستاره سرخ نامدار قاره افریقا توسط سیا، نلسن ماندلا، آگوستینو نیتو، امیلکار کابرال، جمال ناصر، توماس سانکارا و اکنون ابراهیم تراوره از ژرفای قارهی سوخته و ستمدیدهی و غرق در رنج و بردگی افریقا، چون شعلههای بیداری سر برآورده و به مثابه فرزندان راستین خلقهای شان آراسته با آگاهی طبقاتی و لبریز از کینه عمیق ضد استعمار و استثمار، علیه امپریالیزم برخاستند تا یوغ وابستگی و ذلت و تحقیر بر گردن ملتهای خود را بشکنند. مقام و قدرت این انقلابیون را نفریفت؛ سانکارا و لومومبا و کابرال تا واپسین قطرهی خون و بقیه هم تا آخرین رمق حیات، در صف مردم مانده و پرچم رهایی ملی و برابری را بر سینه فشرده نگهداشتند.
اگر آن فرزندان همیشه وفادار به توده و چشمانداز استقلال و دموکراسی و عدالت اجتماعی، همچون نشتری در گلوی امپریالیزم غرب میخلیدند، وطنفروشان تبهکار، کرزی، اشرف غنی، سیاف، محمد محقق، عمر زاخیلوال، قانونی، خلیلی، دوستم، گلبدین، عطا محمد، فاروق وردک، ضیا مسعود، اسماعیل خان، انورالحق احدی، احمد مسعود و... به علاوه زنان زینتالمجلسی آنان را ببینیم (اگرچه این قیاس به توهینی به قهرمانان افریقایی است) که زمانی بر سر انگشتان سیا جاگزین طالبان شدند و امروز هم بدون آن رشته دیرین خاینانه، بقایی سیاسی نخواهند داشت، چنان وقیح و چشمپاره اند که به اشاره امریکا مجددا ولو آویزان بر لِنگ سراج حقانی یا سرقاتل دیگری از برادران طالبی خود تا هنگام محاکمه و مردار شدن راضی میباشند.
بگذار با پف شدن این داغهای ننگ و سایر دشمنان آزادی و ترقی ما، خجسته قیام مردم افغانستان نام و نشان سانکاراها، لومومباها، کابریلها، آگوستینو نیتوها، جانباختگان قهرمان فلسطینی و... پرچم غرور و افتخار مبارزان انقلابی ما باشد!
پس از ۶۴ سال بار دگر شبح پاتریس لومومبا قهرمان مردم افریقا، در قارهای که زیر شلاق استعمار و استثمار زخمهای خونین دارد، در گشتوگذار است. افسران جوان نیجر، مالی و بورکینافاسو با سرعت و با قاطعیت امپریالیستهای فرانسوی را از سرزمینهایشان بیرون رانده و زمام امور را به دست گرفتند. این رهبران خلاف حاکمان پیشینشان که ننگ وابستگی و بردگی به قدرتهای امپریالیستی را بر جبین داشتند، از آن اراده، جسارت، صداقت و پایه مردمی برخوردار اند تا تودههایشان را از زیر یوغ امپریالیزم نجات بخشیده، معادن، ثروت و غرور پامال شدهی ملی را به ملتهایشان باز گردانند.
در این میان بورکینافاسو و رهبر جوانش ابراهیم تراوره بیشتر توجه جهانیان را جلب نموده است. او در ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۲ با قیامی نظامی قدرت را به دست گرفته و بیدرنگ روابط با فرانسهای را که از سالهای طولانی خاکش را در چنگ داشت گسست؛ نخست سفیر فرانسه را اخراج و سپس همهی نیروهای نظامی آن را از کشورش بیرون راند. تراوره که خود را شاگرد و ادامهدهنده راه توماس سانکارا، رهبر انقلابی و کمونیست قبلی سرزمین خویش میداند، بورکینافاسو را از «جامعه اقتصادی غرب افریقا» (ECOWAS) که زیر فرمان واشنگتن و پاریس بود خارج کرده و در کنار نیجر و مالی «ائتلاف کشورهای ساحل» را بنیان نهاد تا با اتحاد ضداستعماری، ریشههای استعمار و امپریالیزم را از این قاره برکند.

توماس سانکارا که همیش بر خودکفایی در بخش زراعت تاکید داشت از دریافت کمکهای غذایی خودداری میکرد و میگفت:
«آنهایی که با گندم، ارزن، جواری یا شیر میآیند به ما کمکی نمیکنند. کسانی که واقعاً میخواهند به ما یاری برسانند میتوانند به ما گاوآهن، تراکتور، کود، دوای ضد آفت، سطل آبپاش، برمه و بند آب بدهند. کمک غذایی از نظر ما اینگونه تعریف میشود.»
تراوره ضمن قطع روابط با فرانسه، امریکا و بریتانیا مناسبات تازهای با روسیه و چین ایجاد نمود. او در نخستین نشست «روسیه-افریقا» در سنپترزبورگ، ضمن ایراد سخنرانی تندی، رهبران ممالک افریقایی را «گدیگکهای کوکی» خواند که با اشاره اربابان امپریالیستشان میرقصند، موضعگیری صریحی که خشم غرب را برانگیخته و تراوره را مزدور روسیه نامیدند. تراوره گفت:
«ما بیش از هشت سال است که با سبعانهترین شکل استعمار نوین و امپریالیزم دستوپنجه نرم میکنیم. بردهداری هنوز هم بر ما تحمیل میشود. نیاکان ما یک چیز آموختند: بردهای که نتواند بیرق شورش را بر دوش کشد، شایسته ترحم نیست. ما برای خود دلسوزی نمیطلبیم، و از هیچکس انتظار همدردی نداریم.
اما مشکل اصلی اینجاست: برخی از روسای دولتهای افریقایی نهتنها به یاری خلقهای به پا خاسته نمیشتابند بلکه همآواز با امپریالیستها ما را "ملیشیا" و ناقضان حقوق بشر میخوانند. کدام حقوق بشر؟ در باره کدام انسانیت سخن میگویند؟ این شرمآور است. ما باید از عمل کردن بسان گدیگکهایی که هر طور اربابان تار تکان دهند برقصیم، دست برداریم.»
ابراهیم تراوره مجدانه سیاست ملیسازی و تامین عدالت اقتصادی را روی دست گرفته است. برای بهبود زراعت ۴۰۰ عراده تراکتور، ۷۱۰ دستگاه واترپمپ و ۷۱۴ موترسایکل میان دهقانان توزیع و دسترسی به بذرهای اصلاحشده را تسهیل نمود که باعث ازدیاد تولید محصولات زراعتی گشت؛ با چند برابر شدن تولید رومی و ارزن، دولت دو کارخانه ربسازی و پروسس پنبه را به بهرهبرداری سپرد؛ برنامههای زیربنایی نظیر اعمار سرکها و شاهراهها و میدانهوایی با ظرفیت یک میلیون مسافر و با استخدام انجنیران و کارگران محلی را روی دست گرفت؛ معاش وزرا و اعضای پارلمان را ۳۰ درصد کاهش و معاش معلمان و ماموران پایینرتبه را ۵۰ درصد افزایش داد، امری که در گذشته به علت تداوم فساد و تسهیل فرار مالیاتی شرکتهای غارتگر، توسط صندوق بینالمللی پول سد گردیده بود؛ تراوره با اقدام جسورانه و توقف پروژههای صندوق جهانی پول و بانک جهانی، از گرفتن وام این نهادهای بدنام امتناع ورزید؛ در حالی که قبلا سالانه حدود ۱۰۰ تُن طلا با نرخ نازل به خارج صادر میشد، دولت معادن طلا را ملی اعلام و اولین پالایشگاه داخلی طلا افتتاح کرد؛ تراوره با الهام از سانکارا زمینه آموزش نسل جوان و دسترسی عموم به مراکز صحی را فراهم و ختنه زنان را قدغن ساخت؛ جهت خودکفایی غذایی طرحی یک میلیارد دالری را بخاطر تولید بیشتر برنج، جواری و کچالو ریخت؛ زنانی را در مقامهای دولتی برگزید؛ برای رسیدگی به مشکلات مردم که از سالها در محاکم نادیده گرفته شده بودند، ۲۰۰ محکمه محلی دایر نمود؛ قاتل توماس سانکارا، بلیز کومپاوره را در غیاب به حبس ابد محکوم کرد و دهها اقدام دیگر که به رفاه و شکوفایی سرزمیناش اساسی به شمار میروند.

بلیز کومپاوره (قاتل توماس سانکارا) همانند سایر نوکران گوشبهفرمان امریکا پس از غصب قدرت با احترام به کاخ سفید دعوت شد و اوباما مبلغ ۳۵ میلیون دالر «تحفه» به پایش ریخت تا مزد وفاداریاش را بپردازد. بعدا ترامپ برای آنکه بندهای وابستگی را محکمتر سازد، ۱۰۰ میلیون دالر دیگر به حساب این سرسپردهاش واریز کرد.
ابراهیم تراوره به مثابه یک ضدامپریالیست با ملی نمودن معادن، مدنظر قرار دادن وحدت کشورهای افریقایی و سایر پروژههای بزرگ و رهاییبخش از چنگال امپریالیزم، دشمنی خونی امریکا و غرب را به جان خریده است. او در اپریل ۲۰۲۵ از یک کودتای (AFRICOM) و سیا در ساحل عاج جانبهسلامت برد.
از نخستین روزهای به قدرت رسیدن تراوره، فرانسه و امریکا با راهاندازی تبلیغات وسیع به تخریب دولت او پرداخته و با استفاده از گروههای تروریستی و بنیادگرا کوشیدند امنیت را مختل سازند. تراوره ابزار دروغپراکنی امپریالیستی مانند فرانس ۲۴، بیبیسی، صدای امریکا و دویچهوله را ممنوع و در همدستی با نیجر و مالی مزدوران غربی را سرکوب کرد. بر بنیاد یک نظرسنجی، ۶۰ درصد نفوس افریقا معتقدند که حضور نظامیان فرانسوی امنیت را برهم زده و اخراج آنان وضعیت را بهبود بخشیده است.

ابراهیم تراوره دعوت رسمی کاخسفید برای سفر را رد کرد و گفت: «در حال حاضر مصروف رسیدگی به مشکلات مردم خود هستم و وقتی برای دیپلماسی ندارم.»
زمان نشان خواهد داد که آیا تراوره این رهبر جوان افریقای فقیر و استثمارشده که اکنون راسخانه در مسیر رهایی گام نهاده است، همچو پاتریس لومومبا، توماس سانکارا و قوام نکرومه تا پایان به مردمش وفادار خواهد ماند و یا در برابر دسیسههای غرب سر فرود خواهد آورد، یقینا تداوم رهبری وی برای کشورهای اسیر افریقایی و کل جهان الهامبخش نبرد علیه امپریالیزم خواهد بود.
خوزه ارنستو نووایز گویررو بهدرستی مینویسد:
«همانند بسیاری از تحولات انقلابی دیگر در گذشته، بورکینافاسو زیر سایه خاموشی، توطئه و تهمت آن قدرتهای غربی قرار گرفته است که قطعا مصمم اند عین راه حل علیه سانکارا را، در مورد ابراهیم تراوره نیز به کار بندند. دریدن این پرده سکوت، وظیفه ابتدایی همبستگی تمامی انقلابیون است. بیایید از سخن گفتن در باره بورکینافاسو و وظیفه سترگ تحولی که مردم آن آغاز کردهاند، دست نکشیم.
در دورانی که سرمایهداری میکوشد انقلابها را به عنوان پدیدههای از مود افتاده گذشته جلوه دهد، چنین فرآیندهایی، اهمیت تداوم وظیفه انقلابی را به ما یادآور میشود. بیش از یک قرن بعد، زنجیره امپریالیستی همچنان از ضعیفترین حلقههای خود در حال گسستن است.»

پاتریس لومومبا
از برجستهترین چهرههای مبارزات ضداستعماری در قاره افریقا بود که پس از کسب استقلال از بلژیک به مثابه صدراعظم کانگو تعیین گردید. او در اولین سخنرانی خود اظهار داشت:
«مردان و زنان کانگو سلام بر شما… زخمهای ما هنوز به حدی تازه و دردناک اند که نمیتوانیم از خاطرات خود بزداییم. ما کار طاقتفرسایی را تجربه کردهایم، آن هم در ازای دستمزدی که به ما اجازه نمیداد غذا بخوریم، لباس بپوشیم، به طور مناسب سقفی بالای سر خود داشته باشیم، و یا فرزندان خویش را مانند عزیزانمان پرورش دهیم. ما هر صبح با توهین، تحقیر و لتوکوب بیدار شده و ظهر و شب رنج کشیدهایم زیرا سیاه بودیم. ما میدانستیم که سرزمینهای ما به نام متون حقوقی فرضی که فقط حقوق زورمندان را به رسمیت میشناختند، مصادره شدهاند. ما میدانستیم که قانون برای سفیدپوستان و سیاهان یکسان نبود: برای یکی مناسب، برای دیگری ظالمانه و غیرانسانی. اما ما با صدای بلند به شما فریاد سر میدهیم: از این به بعد، همه چیز تمام شده است!»
او که بخاطر شکوفایی و پیشرفت کانگو برنامههای وسیع داشت مورد غضب بلژیک و امریکا قرار گرفت و بر اساس اسناد فاششده، دولت ایزنهاور به سیا دستور داد لومومبا را «حذف» کند. ویلیام بلوم در کتاب «کشتن امید» در اینمورد مینویسد:
«دولتهای متوالی امریکا، یعنی آیزنهاور، کندی و جانسون با دوربین جنگ سرد خودشان آنجا را به دیده میدان کارزار شرق و غرب و مینگرستند. ایستگاه سیا در کانگو در ماه اگست به واشنگتن تلگرام فرستاد که: سفارت و ایستگاه معتقدند که کانگو همان مساعی کلاسیک کمونیستی برای تصاحب قدرت را از سر میگذارند. آلن دالس ريیس سیا نسبت به “عواقب فاجعهبار سلطه کمونیستها بر کانگو... برای منافع دنیای آزاد” هشدار داد. در عین حال، دالس یک بودجه اضطراری یکصد هزار دالری را برای رویکار آوردن “یک گروه طرفدار غرب” به جای دولت پاتریس لومومبا تصویب کرد.»
بلژیک و سیا مشترکا از موسی چومبه مخالف لومومبا حمایت کردند تا شورش براه اندازد و در سال ۱۹۶۰ جنرال موبوتو با راهاندازی کودتا قدرت را به دست گرفت. لومومبا با تدارک جنگ علیه این دولت دستنشانده، با جمعی از دوستانش وطنا را ترک گفت. با درز این خبر عملیات جستجو با هلیکوپتر و نیروهای سیار آغاز شد. لاری دلوین رییس مرکز CIA در کانگو، با فراهمی نقشهها به موبوتو یاری رساند تا مسیر فرار لومومبا شناسایی گردد. سرانجام در اول دسامبر۱۹۶۰، لومومبا و رفقایش هنگام عبور از دریای سانکورو در منطقه لودی بازداشت و در شرایط غیرانسانی و تحقیرآمیز نگهداری میشدند چون دولتهای غربی بهویژه امریکا و بلژیک آنان را تهدیدی برای منافع امپریالیستی و سرمایهداری خود در افریقا میدانستند.
لومومبا، امپولو و اوکیتو هفتهها از یک زندان به زندان دیگر و بالاخره به مرکز کاتانگا منتقل شدند. در ۱۷ جنوری ۱۹۶۱ روزی که کابینه موسی چومبه تصمیم گرفت تا فوراً با لومومبا تصفیه حساب کند، دو افسر بلژیکی به اجرای آن گماشته شدند. حوالی ساعت ۸:۳۰ شب هر سه اسیر به محلی در روستای موادینگاشا انتقال یافته و با قرار گرفتن در کنار قبرهای از قبل آماده شده، با فرمان فرانس ورشور و ژولیان گات، اول دو همرزم و در آخر لومومبا آماج تیرباران قرار گرفتند و جنازههای شان در اسید حل شد تا اثری باقی نماند.
لومومبا که تنها دو ماه اداره دولت را به دست داشت، با گذشتن از جان خویش، به مثابه نمادی از مقاومت ضدامپریالیستی و عدالتخواهی در سراسر افریقا و جهان، الهامبخش نسلی از آزادیخواهان و مبارزان به شمار میرود.

توماس سانکارا
که بهنام «چهگوارای افریقا» شناخته میشود از معدود انقلابیونی بود که توانست با عشق و اراده قوی، آرمانش -استقلال و رستن بورکینافاسو از یوغ امپریالیزم- را متحقق سازد.
سانکارا در زمینه صحت عامه، زراعت، حقوق زنان، اصلاحات ارضی و... گامهای بزرگی برداشت. وی قدرت سران محلی قوم موسه را که نمایندهی گذشتهی فیودالی و استعمار بودند درهم شکست و کوشید تا با ایجاد اتحاد اقتصادی با غنا و چاپ پول جدید، وابستگی به فرانک فرانسوی را پایان دهد.
سانکارا روابط نزدیکی با کیوبا و سایر کشورهای سوسیالیستی برقرار و برنامهی صندوق بینالمللی پول (IMF)را رد نمود زیرا کاهش خدمات اجتماعی را تحمیل میکرد.
بورکینافاسو با داشتن معادن کمیاب مس، جست، سنگ آهک، منگنیز و طلا (که سانکارا میکوشید آنها را ملی کند) برای قدرتهای خارجی از اهمیت خاصی برخوردار است. به همین دلیل دولتهای فرانسه و امریکا از اجنت شان بلیز کومپاوره خاین پشتیبانی کردند تا توماس سانکارا را ترور و قدرت را به دست خود گیرد. کومپاوره همانند همه خدمتگزاران و مزدوران وطنفروش امریکایی، در سال ۲۰۰۹ توسط اوباما به قصر سفید دعوت گردید و نیز اجازه داد تا AFRICOM (قومندانی نظامی امریکا برای افریقا) دو مرکز محرمانهی منطقهای جهت جمعاوری اطلاعات استخباراتی برپا دارد. اوباما مبلغ ۳۵ میلیون دالر را به شکل تحفه به این نوکرک خود پرداخت و در سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹، دولت ترامپ ۱۰۰ میلیون دالر دیگر بهعنوان کمک مالی در قالب «همکاری امنیتی» (در حقیقت برای رشد تروریزم و افزایش ناامنی) به بورکینافاسو سرازیر کرد.

امیلکار کابرال، شمشیر آخته بر گلوی استعمار و طنین آزادی برای افریقا
امیلیکار لوپز کابرال به تاریخ ۱۲ سپتمبر ۱۹۲۴ در شهر بافاتا از مستعمرات پرتگالی گینه (گینه بیسائو امروزی) دیده به جهان گشود. این نوجوان هوشیار و اجتماعی شاگردی ممتاز، شاعری پُراحساس و ورزشکار پرشوری بود که احترام سایر جوانان و اطرافیانش را برانگیخته بود.
کابرال پس از ختم دوره لیسه در کیپورد، با دریافت بورس تحصیلی در انستیتیوت زراعت لیسبون رهسپار پرتگال شد اما وی صرفاً به فراگیری علوم تخنیکی بسنده ننموده بلکه پوهنتون را به سنگر مبارزه سیاسی خویش مبدل ساخت. در آنجا ضمن آشنایی با سایر محصلان انقلابی افریقایی چون گوستینو نتو، ماریو دآندراده، نومیو دسوسا و مارسِلینو دوسسانتوس، هسته نخستین گروههای ضداستعماری را بنیان گذاشت؛ در عرصه عملی دست به برگزاری صنفهای سوادآموزی برای کارگران، ادای سهم فعال در جنبشهای ضدفاشیستی و اعتراضات مختلف علیه ایجاد ناتو و استعمار زده و مخصوصا با مطالعه آثار مارکس، لنین، مائو و فانون آگاهی سیاسیاش را به پختگی رساند.
پس از بازگشت به گینه در سال ۱۹۵۲ و شروع کار منحیث انجنیر زراعت و سفرهای مداوم به قریهها و گفتگو با دهقانان، فرصت یافت تا از نزدیک و با دقت ساختارهای اجتماعی، مناسبات تولیدی و فرهنگ جامعه استعمارزده را بررسی نماید. این شناخت و تجربه عمیق، در پرورش و پختگی روحیه سازشناپذیر این انقلابی نقش اساسی داشت.
در سال ۱۹۵۶ کابرال همراه با یارانش «حزب افریقایی برای استقلال گینه بیسائو و کیپورد» (PAIGC) را تأسیس نمود. نخست کوشید تا از راه گفتگو به استعمار پایان دهد اما دولت فاشیستی پرتگال با سکوت و سرکوب پاسخ داد و وی ناگزیر به یگانه راه نجات -مبارزه مسلحانه- دست یازید که این جنگ آزادیبخش در جنوری ۱۹۶۳ با حمله به پایگاه تیته آغاز شد.
کابرال که همواره تاکید داشت گسستن زنجیر بندگی تنها با تفنگ نه بل نیازمند آگاهی، بسیج و همبستگی میان تودههای دهقان، کارگر و روشنفکران است، با الهام از انقلاب الجزایر و تجارب جنگهای مردمی در ویتنام و چین، مبارزه چریکی را بر بنیاد مشارکت اقشار مختلف جامعه آغاز کرد. با پشتیبانی قاطع قوام نکرومه در غنا، کمپهای آموزشی برای مبارزان تاسیس کرد تا نه تنها فنون نظامی بلکه برخورد با رهبران محلی، سازماندهی در قریهجات و اصول زندگی در میان تودهها آموزش داده شود. تفنگداران نجاتبخش وی هنگام آتشبس در کنار دهقانان زمین شخم میزدند و تخم میکاشتند تا پیوند میان مبارزان و روستاییان استحکام یابد. کارلوس لوپز پریرا عضو پیشین حزب PAIGC مینویسد:
«او اردوی رهاییبخش را به نیروی تولیدی نیز مبدل ساخت: سربازان آموزش میدیدند تا به دهقانان روشهای نوین زراعت را فرا دهند، کلینیکهای سیار ایجاد نمایند و بازارهای تبادلهای راه اندازند تا توزیع عادلانه کالا تضمین گردیده و انحصار فروشگاههای استعماری درهم شکند.»
بهزودی استعمارگران پرتگال کابرال را عمدهترین دشمن خویش قلمداد و با همکاری سازمانهای استخباراتی غرب پیهم جهت ترور وی تلاش ورزیدند. با نفوذ، دسیسه، تبلیغات و تحریک نیروهای قبیلهای خواستند این فرزند قهرمان گینه را نابود سازند اما او با هشیاری و حمایت مردمی از این دامها جان سالم بدر برده و حزب را انسجام و استحکام بیشتر بخشید.
کابرال در همکاری نزدیک با سایر جنبشهای مترقی افریقایی از جمله مپلا در آنگولا، فرلیمو در موزامبیق و حرکتهای ضداستعماری در سنگال و مالی، جبهه واحدی علیه استعمار ایجاد نموده و همزمان از پشتیبانی کشورهای مترقی چون غنا، الجزایر، کیوبا و چین برخوردار شد.
امیلکار لوپز کابرال جسور به تاریخ ۲۰ جنوری ۱۹۷۳ در حالی که سرگرم تدویر «مجلس خلق» و انتقال قدرت به مردم بود در شهر کناکری پایتخت گینه توسط عنصر نفوذی سازمان جاسوسی پرتگال به قتل رسید. دشمنانش گمان بردند که با حذف او شعلههای انقلاب نیز خاموش خواهد شد اما تنها پس از چند ماه در سپتامبر همان سال، گینه بیسائو استقلال خود را اعلام داشت. با پیروزی انقلاب «میخک» پرتگال در سال ۱۹۷۴ امپراتوری آن کشور در افریقا فرو پاشیده و کیپورد نیز آزاد شد. کابرال همانند چهگوارا، فانون و پاتریس لومومبا تنها یک قوماندان انقلابی نبود، وی با آگاهی سیاسی همواره هشدار میداد که رهایی تنها بیرون راندن استعمارگران نیست بلکه باید مناسبات استثماری، نظام فیودالی و عقبماندگی را نیز به نیستی کشاند.
فیدل کاسترو میگوید:
«...یکی از روشنفکرترین و درخشانترین رهبران افریقا رفیق امیلکار کابرال بود که اعتماد عظیمی به آینده و پیروزی مبارزه رهاییبخشاش را در ما برانگیخت.»
کابرال با نثار خوناش ترسیم نمود که چگونه میتوان از دل فقر، استعمار و تبعیض با اتکا به مردم، آگاهی و تشکیلات از شر استیلاگران نجات یافته و به پیروزی نایل آمد. زندگی پر ثمر و مرگ سرافرازانه چنین قهرمانان به فانوسی در دل شب تار میماند که راه رهروان عدالت، استقلال و برابری را فروزان نگه میدارد.
